از آن دو زلف پریشان که خم به خم دارد
به هر خمی دل جمعی اسیر غم دارد
ز اشک و رخ همه را سیم و زر به دامان ریخت
کدام شه به گدایان چنین کرم دارد
چرا ز دیده ی مردم نهفته رخ چو پری
اگر نه شرم از او گلشن ارم دارد
دلم به آهوی ببر افکنش نگردد رام
به شیر شرزه نگر کز غزال رم دارد
بگو به پادشه از من که جام جم به کف آر
که صرفه ای نبرد هر که ملک جم دارد
به لطف گو برهان بنده ای زبند بلا
چه چشمت آنکه حصاری پر از حشم دارد
به گاه نزع چه فرق است با گدا شه را
هزار قیصر و خاقان اگر خدم دارد
ز خاطری المی، از دلی غمی بردار
شبان مرا دست که غم خواری غنم دارد
صفای طبع صفایی چه خوش توان دریافت
از این لآلی دلکش که درقلم دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلم زدرد تو خون شدترا چه غم دارد
نه عشق تو چو منی در زمانه کم دارد
مرا بعشوه ازین بیش در جوال مکن
که دل چو وعده تو پای در عدم دارد
ز روی خوب تو دانی که بر تواند خورد؟
[...]
هنر بباید و رادی و مردمی و خرد
بزرگزاده نه آنست کو درم دارد
ز مال و جاه ندارد تمتعی هرگز
کسیکه بازوی ظلم و سر ستم دارد
خوشا کسیکه ازو بد بهیچکس نرسد
[...]
مرا ز خاک ره آن مه همیشه کم دارد
بدین مشابه گدا را که محترم دارد
ز کیمیای حبانم نشان ده ای ره بین
که چشمم آرزوی خاک آن قدم دارد
بیاد روی تو جامی که داردم ساقی
[...]
دلی که غیب نمای است و جامِ جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود، چه غم دارد؟
به خَطُّ و خالِ گدایان مده خزینهٔ دل
به دستِ شاهوَشی دِه که محترم دارد
نه هر درخت تحمّل کند جفایِ خزان
[...]
خدنگ غمزه و ابرو کمان به هم دارد
اگر کشد من بیچاره را چه غم دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.