گنجور

 
صفایی جندقی

قیامت از چه ترا گفته اند در قد و قامت

که نیست فتنه همی در حسابگاه قیامت

صفات حور و صفای قصور باورش افتد

به خانه ی تو کندکافر ار دو روز اقامت

به ذل و مسکنت ار زندگی گذشت چه نقصان

مرا که دولت عشق است فزود عز و شهادت

به بوی حور جنان هر که بگذرد ز تو اینجا

عجب نه کارش اگر منتهی شود به ندامت

فراق با همه سختی مرا نکشت دریغا

بیا که در قدمت جان دهم به وجه غرامت

هر آن که شد به رهت کشته زنده ابدی شد

ترا برای تفاخر همین بس است کرامت

بتی که دل به نگاهش سپرد عارف و عامی

به ترک او مگشا لب که نیست جای ملامت

جدایی از رخ جانان مرا کدام صبوری

رهایی از غم هجران مرا کدام مقامت

دگر به دعوی هجران مرا چه کار صفایی

از این مخاطره گرجان برون برم به سلامت