گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

ببر طمع ز زمین، خرقه آسمانی کن

چو مهر، نور به هر ذره میهمانی کن

به بخت تیره ام سرمه هر کجا چشمی است

بیا به دیده درایی و اصفهانی کن

هوای گنج محبت اگر به دل داری

به هر کجا که خرابی است پاسبانی کن

چو پیر کرد تو را خانقه ز پا منشین

بیا به گوشهٔ میخانه و جوانی کن

به کیش مردم ظاهر برو چو تیر مترس

بیا به گوشهٔ باطن نشین کمانی کن

قبا در این خم گردون دون به نیل مزن

ز خون عاشق خود جامه ارغوانی کن

روا مدار که یک دم به خویش پردازم

دلت ز جور چو بگرفت مهربانی کن

ز حال بی خبر است ای زبان برای خدا

به آن پری ز دل خسته ترجمانی کن

ز روی آینه کردن سکندری سهل است

ز خضر بگذر و بی اب زندگانی کن

برو ز صدق سعیدا به دست بیار

بگو رقیب بداندیش بدگمانی کن

 
 
 
شیخ بهایی

ساعتی ترک گران جانی کن

شوق را سلسله جنبانی کن

نظیری نیشابوری

سبو بیار و پر از آب زندگانی کن

ز جام می طلب عمر جاودانی کن

نگفت جم به فریدون جزین که جور مکن

جهان ز تست دگر هرچه می توانی کن

نشاط طبع حکیمان علاج بیمارست

[...]

صائب تبریزی

به رنگ سرو درین باغ زندگانی کن

بریز بار ز خود، ترک شادمانی کن

گرت هواست که در وصل آفتاب رسی

درین ریاض چو شبنم نظرچرانی کن

مگر به میوه بی خار بارور گردی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سلیم تهرانی

رسیده ایم به بزم تو، مهربانی کن

شکفته شو ز می، از چهره گلفشانی کن

به حرف خضر مکن اعتبار در ره عشق

سخن بپرس، ولی خود هر آنچه دانی کن

به آب و رنگ چو گل منت بهار مکش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه