گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعیدا

چون تیر پیچ و تاب ندارد کمان ما

پاک است از ریا و حسد خاندان ما

غیر از هدف شدن نزند فال دیگری

گر مهره های قرعه شود استخوان ما

در خاطرش سخن سر مویی اثر نکرد

هر چند مو کشید زبان در دهان ما

جایی که غیر عجز دگر هیچ نیست کم

جز بار نیستی چه برد کاروان ما

موی سیاه گشت سفید از فراق یار

شد زغفران ز محنت غم ارغوان ما

در انتظار شعلهٔ آواز خشک شد

ای عندلیب خار و خس آشیان ما

گوش فلک چو دیدهٔ حیران نرگس است

در انتظار تا شنود داستان ما

منت کش بهار و خزان نیست باغ دل

داغ است لاله از هوس بوستان ما

گر ذره ای ز نور حقیقت به ما رسد

خورشید همچو سایه رود در عنان ما

در نیک و بد حقیقت ما می کند ظهور

در مسجد و کنشت بود داستان ما

اخوان صفات گرگ سعیدا گرفته اند

گویا که یوسفی است در این کاروان ما

 
 
 

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه

ادیب صابر

جاه تو از نوایب گیتی امان ما

جان تو در امان و فدای تو جان ما

خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پیکر نامهربان ما

گفت ای بنطق طوطی شکّرستان ما

وقت سحر شدی بتماشای گل بباغ

شرمت نیامد از رخ چون گلستان ما

در باغ سرور از حیا پای در گلست

[...]

قاسم انوار

از حد گذشت قصه درد نهان ما

ترسم که ناله فاش کند راز جان ما

جایی رسید ناله که از آسمان گذشت

با او بهیچ جا نرسید این فغان ما

ما گم شدیم در طلب حی لایموت

[...]

صوفی محمد هروی

از حد گذشت حالت جوع نهان ما

ترسم که ضعف فاش کند راز جان ما

می گفت قلیه با دل بریان برنج را

غافل مشو ز گریه و آه و فغان ما

سرگشته ایم در طلب گرده و عسل

[...]

اهلی شیرازی

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]