آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت
چون برق عشق بود که در آشنا گرفت
ای بس که در فراق تو از بخت واژگون
نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت
هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد
عشق تو رفت و بیعت درد از دوا گرفت
این دل که عنکبوت زوایای محنت است
یارب چسان به دام حیل این هماگرفت
ای بیوفا خیال تو چندان به روز هجر
پهلوی ما نشست که بوی وفا گرفت
روزی کتاب هستی ما می نوشت چرخ
تقدیر رفت نسخه اصل از بلا گرفت
شرمنده خیال توام کم قبول کرد
من خاک بودم او ز کرم توتیا گرفت
اشراق چون دو چشم تو در خشکسال هجر
چندان گریستم که کنارم گیا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق عشق و درد فراق اشاره دارد. شاعر از آتش عشق صحبت میکند که جانش را میسوزاند و این عشق را به برق توصیف میکند که در آشنایان میدرخشد. او از بخت بد و نفرینهایی که در غیاب معشوق کرده، میگوید و به وضعیت بیمارگونهای که عشق او به وجود میآورد، اشاره میکند. دل شاعر مانند عنکبوت به دام دردها و مشکلات گرفتار شده است و او از بیوفایی معشوقش شکایت میکند. همچنین به سرنوشت و مقدر بودن عشق و چگونگی تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند و در نهایت، از اشکهایش در دوران جدایی و امیدی به وصال صحبت میکند. شعر نشاندهندهی عمق احساسات شاعر و تأثیر عشق بر زندگی اوست.
هوش مصنوعی: رنج و دردهایی که از عشق به وجود میآید، به شدت و شفافیتی شبیه به برق است که در دل آشناها روشن میشود و این آتش، احساسات عمیق و برخواسته از جان ما را سوزانده است.
هوش مصنوعی: من بارها در جدایی تو، به شانس خود نفرین کردم و آسمان را به دعا دعوت کردم.
هوش مصنوعی: هر جا که روح خسته به بیماری دچار شد، عشق تو همانند درمانی، به دردها و رنجها پایان میبخشد.
هوش مصنوعی: این دل که پر از درد و رنج است، خدایا چگونه میتواند در دام فریب این دنیا گرفتار شود؟
هوش مصنوعی: ای بیوفا، خیال تو به قدری در روز جدایی کنار ما ماند که بوی وفا به خود گرفت.
هوش مصنوعی: روزی روزگاری، زندگی ما در کتابی ثبت میشد، اما چرخ زمان سرنوشت، نسخه اصلی را از مشکلات و سختیها گرفت.
هوش مصنوعی: من از خیال تو شرمندهام، چونکه من هیچ بودم و او به لطف تو زندگی به دست آورد.
هوش مصنوعی: در دوران سختی و دوری از تو، چشمانت همچون نور درخشانی برایم بودهاند و من به حدی گریستهام که در این بیابان خالی، زندگی و سبزی دوبارهای جوانه زده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
انوار وجه توست که ارض و سما گرفت
کلِ وجودْ جودِ وجودِ شما گرفت
در نور مهر ذرهٔ سرگشته محو شد
لاهوتیئی ز های و هویات هوا گرفت
بلبل خروش دارد و پروانه سوز دل
[...]
دل ناگرفته خال تو در زلف جا گرفت
مرغی عجب به دامِ تو افتاد و پا گرفت
با سرو از لطافت قدّ تو بادِ صبح
هر نکته یی که گفت چمن از هوا گرفت
بر باد رفت حاصل عمر عزیز من
[...]
از سرمه، نرگست همه رنگ حنا گرفت
در آب و گل کلاله شمیم صبا گرفت
در خواب عاشق آمدی و پای نازکت
چندان بدیده سود که رنگ حنا گرفت
بس نخل آرزو که زدم بر زمین دل
[...]
دامان ناز برزد وتیغ جفا گرفت
سرمست در رسید و گریبان ما گرفت
گردید تیر غمزه مستش به خون من
هر چند دست او به شفاعت حنا گرفت
شب گفتم آنقدر سخن از بیخودی به یار
[...]
از فیض گریهام مژه نشو و نما گرفت
سامان صد بهار چمن زین گیا گرفت
نیرنگ عشق بین که به یک تار زلف یار
سرتاسر زمانه به تار بلا گرفت
بگداختم ز رشک که شمع سحرگهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.