گنجور

 
سعیدا

گر ز عالم داد یا بیداد یا بر باد رفت

از جهان کی رفت چیزی هر چه رفت از یاد رفت

هیچ کس از مجلس زاهد نیامد بی غمی

هر که رفت از صحبت دردی کشان دلشاد رفت

هیچ گل بی رنگ و بو و میوه در این باغ نیست

سرو را نازم که آزاد آمد و آزاد رفت

هیچ منزل همچو دارالآخرت نزدیک نیست

بر زمین هر کس که از پای نفس افتاد رفت

درنمی ماند دگر در هیچ علمی در جهان

در ره معلوم هر کس بر در استاد رفت

هر که پرسید از سعیدا تا کجا رفت از دمشق

در جواب او بگوییدش جهان آباد رفت