گنجور

 
حزین لاهیجی

گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما

چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما

با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم

گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما

کوتاه صفیرم، قفسم را بگذارید

جایی که رسد ناله به فریادرس ما

در پا سر خاریش خلیده ست چو بلبل

هر دل که خروشد به خراش نفس ما

افتاده حزین از سر آن زلف رساتر

در جلوه گری خامه ى مشکین نفس ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما

کوتاه ز دامان تو دست هوس ما

ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست

سرتاسر آفاق صدای جرس ما

آن بلبل مستیم که دور از گل رویت

[...]

صائب تبریزی

بی برگی ما برگ نشاط است چمن را

شیرازه گلزار بود خار و خس ما

از خامی ما عشق به زنهار درآمد

خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما

صائب نفس سوختگان حوصله سوزست

[...]

فیاض لاهیجی

ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما

ای ناله بیا دود برآر از قفس ما

امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟

کز ناله خراشیده گلوی جرس ما

بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای

[...]

اسیر شهرستانی

آیینه شود دود چراغ نفس ما

خورشید بود سایه خار هوس ما

آن مشت غباریم که در راه محبت

شد ریگ روان قافله بی جرس ما

کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب

[...]

بیدل دهلوی

دل می‌رود و نیست کسی دادرس ما

از قافله دور است خروش جرس ما

هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم

پرواز به منظر نرسد از قفس ما

بر هیچ‌کس افسانهٔ امید نخواندیم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه