ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما
کوتاه ز دامان تو دست هوس ما
ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست
سرتاسر آفاق صدای جرس ما
آن بلبل مستیم که دور از گل رویت
این گلشن نیلوفری آمد قفس ما
از دود دل ما حذر ای شعله شوقت
آتش زده در خرمن خاشاک و خس ما
خواهیم به یک جرعه می از خویش خلاص
از پیر مغان نیست جز این ملتمس ما
در پای خم آلوده لب از می چو بیفتیم
رانند ملایک به پر خود مگس ما
جامی به درت جان به کف دست رسیده است
یعنی که همین تحفه بود دسترس ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و اشتیاق به معشوق میپردازد. شاعر از مهر و عشق الهی صحبت میکند و میگوید که ما نیز مانند قافلهای به سوی معشوق رفتیم. او خود را به بلبل تشبیه میکند که دور از گل محبوبش است. در ادامه، از شعله عشق و دوستی میگوید که قلب او را آتش میزند. شاعر آرزوی رهایی و نشئگی از می را دارد و اشاره میکند که از پیر مغان، تنها همین طلب وجود دارد. در نهایت، او به جامی اشاره میکند که در آستان معشوق آماده است و این را نشانهای از نزدیک شدن به عشق میداند.
هوش مصنوعی: ای ماه تو، از آغاز آفرینش، روح و جان ما را تحت تأثیر قرار دادهای، در حالی که ما از دامان تو، آرزویهای ناپاک و هوسهای خود را دور نگاه داشتهایم.
هوش مصنوعی: ما گروهی هستیم که مسیر عشق را طی میکنیم و صدای جرس ما در سرتاسر دنیا پیچیده است.
هوش مصنوعی: ما بلبل شاد و سرمستیم که در غیبت گل روی تو، این گلستان نیلوفر را به زندان خود آوردهایم.
هوش مصنوعی: ای شعله عشق تو، از درد دل ما برحذر باش که آتش تو در مزرعهٔ خشک و بیکیفیت ما شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: ما میخواهیم با یک جرعه می از خودمان آزاد شویم، و غیر از این، چیزی برای درخواست از پیر مغان نداریم.
هوش مصنوعی: اگر در حال نوشیدن شراب به خواب برویم، فرشتگان نیز ما را با بالهای خود نمیرانند و از ما دور نخواهند شد.
هوش مصنوعی: شخصی با عشق و امید به درگاه تو آمده و جان خود را در دست دارد، به این معنی که همین هدیه و نعمت، بهترین چیزی است که برای ما فراهم شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
شیرازه گلزار بود خار و خس ما
از خامی ما عشق به زنهار درآمد
خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما
صائب نفس سوختگان حوصله سوزست
[...]
ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما
ای ناله بیا دود برآر از قفس ما
امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟
کز ناله خراشیده گلوی جرس ما
بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای
[...]
آیینه شود دود چراغ نفس ما
خورشید بود سایه خار هوس ما
آن مشت غباریم که در راه محبت
شد ریگ روان قافله بی جرس ما
کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب
[...]
دل میرود و نیست کسی دادرس ما
از قافله دور است خروش جرس ما
هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم
پرواز به منظر نرسد از قفس ما
بر هیچکس افسانهٔ امید نخواندیم
[...]
گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما
چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما
با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم
گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما
کوتاه صفیرم، قفسم را بگذارید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.