دل میرود و نیست کسی دادرس ما
از قافله دور است خروش جرس ما
هم مشرب اوضاع گرفتاری صبحیم
پرواز به منظر نرسد از قفس ما
بر هیچکس افسانهٔ امید نخواندیم
عمریست همان بیکسی ماستکس ما
ما هیچکسان ناز چه اقبال فروشیم
تقدیر عرقکرد به حشر مگس ما
خاریم ولی در هوس آباد تعین
بر دیدهٔ دریا مژه چیدهست خس ما
ما و سخن ازکینهفروزی، چه خیال است
آیینه ندادهست به آتش نفس ما
بر فرصت خام آن همه دکان نتوان چید
مهمان دماغ است می زودرس ما
مکتوب وفا مشعر امید نگاهیست
واکن مژه تا خوانده شود ملتمس ما
بیدل به جنون امل ازپا ننشستیم
کاش آبلهگیرد سر راه هوس ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، بیانگر احساس ناکامی و انزواست. شاعر از فقدان کسی برای درک و همدلی صحبت میکند و به نبود امید و پشتیبانی اشاره دارد. او به مصائب و رنجهای زندگی اشاره کرده و نشان میدهد که در حالتی از پوچی و بیکسی به سر میبرد. با وجود مشکلات، او همچنان در جستجوی معنا و امید است، اما به نظر میرسد این تلاشها بیفایده بوده و حرکت به سوی خواستهها دشوار است. شاعر به نوعی به ناامیدی و آرزوهای ناتمام خود نیز اشاره کرده و در نهایت، حسرتی عمیق از نرسیدن به مقصود را منعکس میکند.
هوش مصنوعی: دل ما غمگین است و هیچکس نیست که به حال ما رسیدگی کند، زیرا صدای جرس ما در دوردستها گم شده و از جمع ما فاصله دارد.
هوش مصنوعی: ما در صبح به حال و هوای خود مشغولیم، اما پرواز به زیباییهای بیرون از قفس برای ما دست نیافتنی است.
هوش مصنوعی: مدتهاست که به کسی امید و وعده خوشبختی ندادهایم، زیرا زندگیمان همچنان پر از تنهایی و بیکسی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ما آدمهای بیاهمیتی هستیم که نمیتوانیم با ناز و ادا به کسی چیزی بفروشیم. تقدیر ما شبیه به رفتاری است که مگس در روز قیامت نشان میدهد؛ یعنی نسبتی خاص و ارزشمندی نداریم.
هوش مصنوعی: ما خود را در سختیها و مشکلات میبینیم، اما در آرزوی زندگی و خوشبختی در دل دریا، میخواهیم با زیباییها و فراوانیها کنار بیاییم.
هوش مصنوعی: ما و صحبت درباره کینهورزی، چه فکری است! آیینهای به آتش درون ما عرضه نشده است.
هوش مصنوعی: فرصت کم است و نمیتوان به راحتی همه چیز را آماده کرد. مهم این است که میهمان ما خود را زودتر معرفی کند.
هوش مصنوعی: نامهای به وفا امید بخش است؛ چشمی بر هم بگذار و مژگانت را تکان بده تا آرزوی ما خوانده شود.
هوش مصنوعی: در حالت دیوانگی و آرزوهای دور و دراز دست از پا نشستهایم و ای کاش که در مسیر آرزوهایمان مانعی پیش بیاید تا ما را نگه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای مهر تو از صبح ازل هم نفس ما
کوتاه ز دامان تو دست هوس ما
ما قافله کعبه عشقیم که رفته ست
سرتاسر آفاق صدای جرس ما
آن بلبل مستیم که دور از گل رویت
[...]
بی برگی ما برگ نشاط است چمن را
شیرازه گلزار بود خار و خس ما
از خامی ما عشق به زنهار درآمد
خون شد دل باغ از ثمر دیررس ما
صائب نفس سوختگان حوصله سوزست
[...]
ناید به دراز سینه ز تنگی نفس ما
ای ناله بیا دود برآر از قفس ما
امیدِ که سر در پی این قافله دارد؟
کز ناله خراشیده گلوی جرس ما
بگذشت چو برق از سر ما تیغ تو ای وای
[...]
آیینه شود دود چراغ نفس ما
خورشید بود سایه خار هوس ما
آن مشت غباریم که در راه محبت
شد ریگ روان قافله بی جرس ما
کوگریه شوقی که دهد رخت به سیلاب
[...]
گوشی نشنیده ست صفیر از قفس ما
چون شمع، به لب سوخته آید نفس ما
با قافلهٔ لاله درین دشت رفیقیم
گلبانگ خموشی ست فغان جرس ما
کوتاه صفیرم، قفسم را بگذارید
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.