Kazem Gharibi
Kazem Gharibi در ۷ ماه قبل، جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۶۵:
آینه به خلاف تصور دوستان از شیشه و جیوه نبوده. آینه ها را از آهن صیقل داده می ساختند که در مجاورت هوا اکسیده می شد و زنگار می گرفت.
در بیت آخر، می توان به عقده شاعر درباره خدا پی برد. می گوید تو همانند آینه ای و تصاویر و رنگهای تو ناشی از انعکاس آن چیزی است که در برابر تو قرار دارد. تو فاقد رنگ و تصویر و نقشی و به همین سبب به اندازه انسانهایی که به تو می اندیشند، تصویر و تخییلی از تو وجود دارد و تو از همه این تلونها و تعینها بری هستی.
Kazem Gharibi در ۷ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:
مدام به این فکر میکردم که چرا تقدم و تأخر این موضوع توسط سعدی رعایت نشده. این که
Kazem Gharibi در ۸ سال و ۱۲ ماه قبل، جمعه ۱۵ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲:
سلام دوستان.
شاید بتوان بیت دوم این غزل را به شکل دیگری هم خواند:
جلوهای کرد رخش، دیدِ ملک عشق نداشت ....
شاید تا همین اندازه هم به مقصودم پی بردهباشید. توضیح آن که خواجه میگوید: محبوب ازلی با آفرینش و خلقت آدم جلوهٔ خود را نمایان کرد، ولی از آنجا که در دید ملک (شیطان) عشق وجود نداشت، درنیافت که این موجود تجلی رخ محبوب خویش است، بنابر این سرکشی کرد و سرتا پای وجودش آتشی شد و دامن آدم را گرفت. البته پیش از آن خداوند به ملایک امر کرد که آدم را سجده کنند. ولی ایشان درنیافتند که این آدم تجلی حق است. حافظ معتقد است که چون در دید و نگاه ایشان عشق نبودهاست، نتوانستهاند معشوق را ببینند، بنابر این از دستور خدا خشمگین میشوند و البته شیطان ابا میکند و کبر میورزد و در شمار ظالمین قرار میگیرد. یعنی گناه نخست شیطان نافرمانی نبوده، بلکه نشناختن محبوب بودهاست و این جهالت غیرت او را به جوش آورده و دامن آدم را گرفتهاست.
Kazem Gharibi در ۹ سال قبل، سهشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۲۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵:
در بیت نخست ناقوس نماد کفر است. معمولا در ازمنه گذشته، مسلمانان پیروان دیگر ادیان را در حد کافر در نظر میگرفتند. بنابر این ملزومات دینشان را نیز اسباب و ابزار کفر به حساب میآوردند. میگوید به قدری کفر من عیان است که ناقوس که خود نماد کفر است به فریاد از کفر من است و ایمان من از روی تاسف و افسوس به حال کفرآمیز من لب به دندان میگزد.
حرکت و جنبش و رفتار مردم در دنیا متأثر از نفس تاریک ایشان است. همان گونه که مردنگی فانوس از گرمای شمع میان آن به حرکت در میآید و تصاویر منقوش روی آن به جنبش میآیند. توضیح آن که نوعی فانوس بوده که شبیه به فانوسهای کاغذی چینی مردنگی از کاغذ داشته و این مردنگی ثابت نبوده. هنگامی که آن را روشن میکردند، گرما سبب چرخش آن میشده و تصاویر آن شبیه به تصاویر پویانمایی امروزی به نظر میرسیده. به آن فانوس خیال نیز میگفتند. این که من عیب خود را میبینم، مرا در میان هنرمندان متمایز کردهاست، همانطور که طاووس نیز از نگریستن به پاهای زشت خود و دیدن عیوب خود بیشتر منفعت میبرد تا با نگریستن به زیبایی پرهایش. وحشت ما در قیامت بهخاطر نامه زشت اعمالمان است که همراه ماست، همانطور که نامه جاسوسی که همراه جاسوس یافت میشود مجوز قتل او را صادر میکند.