گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او

می شود زخم نمایان عمر جاویدان او

حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود

شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او

آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن

غنچه ها از شرم شکرخنده پنهان او

همچو آب زندگانی نیمخورد خضر نیست

سر به مهر شرم باشد چشمه حیوان او

نعل شبنم را ز برگ لاله بر آتش نهد

اشتیاق آفتاب چهره تابان او

دامن از دست نگارین زلیخا می کشد

ماه مصر از اشتیاق گوشه زندان او

عالمی چون گوی گردون بی سر و پا گشته اند

تا که را از خاک بردارد خم چوگان او

خودفروشیهاش می شد با خریداری بدل

یوسف مصری اگر می بود در دوران او

از خط شبرنگ آورده است فرمانی رخش

تا نپیچد هیچ دل ، سر از خطِ فرمانِ او

روز محشر را به آسانی به شب می آورد

هر که یک شب را به روز آورد در هجران او

تا چه باشد مشت خاک من، که کوه طور را

در فلاخن می گذارد شوخی جولان او

صائب از اندیشه ترتیب دیوان فارغ است

هر که باشد سینه روشندلان دیوان او

 
 
 
قطران تبریزی

بوالحسن کاندر جهان کس نیست بی احسان او

مردی و رادیست سال و ماه رسم و سان او

چون بمیدان نیزه بردارند سالاران او

چون به ایوان باده بگسارند دلداران او

کافر از دوزخ نیارد یاد با میدان او

[...]

عطار

ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او

همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او

منت صد جان بیار و بر سر ما نه به حکم

وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او

گاه از چوگان زلفش حلقهٔ مشکین ربای

[...]

ناصر بخارایی

یاد باد آن خط مشکین بر مه تابان او

یاد باد آن ماه مهرافروز نورافشان او

یاد باد آن بر زمین چون سرو بستان رفتنش

یاد باد آن بر سمند بادپا جولان او

رفت آن شاهی که چون خوان گستراندی روز بار

[...]

محتشم کاشانی

آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او

مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او

من که بی او زنده تا یک روز دیگر نیستم

چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او

دارم اندر پیش از دوری ره مشکل که هست

[...]

سیدای نسفی

دلبر صابون فروشم دل بود حیران او

پاکدامانی ندیدم بر در دکان او

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه