گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن

چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟

اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی

به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟

دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه

که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن

جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا

که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن

زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن

که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن

لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم

که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن

شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا

که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن

کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان

نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن

مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود

مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
همام تبریزی

ملامت می‌کند دشمن مرا در عشق ورزیدن

به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن

نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان

به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن

میان خلق می‌باید که عاشق راز نگشاید

[...]

کمال خجندی

نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن

نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن

اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد

به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن

دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی

[...]

صائب تبریزی

میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن

ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن

گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم

که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن

جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن

کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن

برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی

تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن

بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی

[...]

بیدل دهلوی

به مطلب می‌رساند وحشت از آفاق ورزبدن

که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن

به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم

به رنگ سایه‌ام سر تا قدم فرسوده لغزیدن

ز دست خودنمایی می‌کشم چندین پریشانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه