ندارم روزی از رویت به جز حیرت گه دیدن
چه سود از دیدن بستان، چه نتوان میوه ای چیدن؟
اگر دزدیدن جان می نخواهی، چیست از شوخی
به هنگام خرامش خویش را صد جای دزدیدن؟
دلی کو عاشق شمعی بود سوزد چو پروانه
که بر آتش سیه رویی بود چون دود لرزیدن
جگر خارای پیکان غمزه خوبان، رو، ای رعنا
که نآرد نازنین طاقت ز ناخن پشت خاریدن
زکوة آن دو لب بر جان من یک خنده ضایع کن
که این دیوانه زان لبها همی ارزد به خندیدن
لب و چشمم به رشکند از پی خاک درت با هم
که این در گردن سرمه ست و آن در بند بوسیدن
شبی گفتم که سوز من نبینی گه گهی، گفتا
که باشد خس ز بهتر سوختن، نی از پی دیدن
کسی کو جان نبازد عشق او بازی ست با جانان
نشاید خودپرستان را طریق عشق ورزیدن
مرنج از جور یار، ار عاشقی، خسرو، که به نبود
مزاج نیکوان دانستن و بر خویش پوشیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساس حیرت و شگفتی ناشی از دیدن معشوق سخن میگوید و بیان میکند که دیدن او بدون اثری از عشق، بیفایده است. او جان خود را در معرض دزدیدن عشق قرار میدهد و میگوید که دلی که عاشق است، مانند پروانهای است که خود را به آتش میاندازد. شاعر همچنین به درد و رنج ناشی از زیبایی محبوب اشاره میکند و از خواستههای کوچک و سادهای چون لبخندی از معشوق بهره میگیرد. نهایتاً، او اشاره میکند که عاشق حقیقی بدون فدای جان خود، نمیتواند عشق واقعی را تجربه کند و در نهایت موضعی در برابر تلخیهای عشق دارد.
هوش مصنوعی: نمیتوانم روزی از زیبایی تو داشته باشم جز حیرت و شگفتی. دیدن باغ چه فایدهای دارد اگر نتوان میوهاش را چید؟
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی جانت را بربایند، چرا در هنگام راه رفتن از خودت با شوخی و ظرافت زیاد، به هر طرف سرریز میکنی و خود را به صد شکل نمایش میدهی؟
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند شمعی است که به خاطر عشق میسوزد، همانطور که پروانه به دور آتش میچرخد. در این حال، دل مانند دودی میلرزد و به شدت دچار التهاب و درد است.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، نگاه تو مانند یک تیر زهرآگین است که جگر هر عاشقی را میخورد. نازنین، تو چقدر زیبا و دلربایی که هیچکس نمیتواند در برابر زیباییات تحمل کند و به خاطر خارهای عشق آسیب میبیند.
هوش مصنوعی: بیا با یک لبخند از زیبایی آن دو لب، جانم را شاد کن، چون این دیوانه به خاطر آن لبها شایستهی خندیدن است.
هوش مصنوعی: لب و چشمم به دنبال خاک درب تو هستند، چون آن در با سرمه آراسته شده و این در به بوسیدن دعوت میکند.
هوش مصنوعی: یک شب از شدت درد و اندوه خود گفتم که تو هرگز اوج عذاب من را نخواهی دید. او در پاسخ گفت که این حالت به اندازه عذاب سوختن یک برگ بیارزش است و من کاری نمیکنم که برای دیدن تو باشد.
هوش مصنوعی: کسی که برای عشق جان خود را نمیسپارد، در واقع به عشق بازی میکند و این موضوع برای افرادی که فقط به خود فکر میکنند، مناسب نیست. عشق ورزیدن در این حالت برای آنها جایز نیست.
هوش مصنوعی: هرگز از خسلتی که محبوب در حق تو دارد ناراحت نشو، اگر واقعاً عاشق هستی، زیرا بدان که در فقدان حسن و نیکی دیگران، باید با آنچه هستی بسازی و در دل خود پنهان کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملامت میکند دشمن مرا در عشق ورزیدن
به چشم عاشقان باید جمال شاهدان دیدن
نگردانند بدگویان مرا دور از نکورویان
به آواز سگان نتوان ز کوی دوست گردیدن
میان خلق میباید که عاشق راز نگشاید
[...]
نخواهم بیش از این از خلق راز خویش پوشیدن
نمی آید ز من کاری بغیر از باده نوشیدن
اگرچه دیدن خوبان همه عین بلا باشد
به هر صورت که می بینیم دیدن به ز نادیدن
دل و دین را ز درویشی ببخشیدم به درویشی
[...]
میسر نیست بی ابر تنک خورشید را دیدن
ازان رخسار در ایام خط گل می توان چیدن
گشودم بی تأمل دیده بر دنیا، ندانستم
که دیدن های رسمی دارد از دنبال وادیدن
جواهر سرمه بینش بود ارباب دولت را
[...]
در دل میگشاید، چشم از اغیار پوشیدن
کلید قفل دل باشد، نگه بر خویش دزدیدن
برای آفتاب حشر، از بیم تهیدستی
تواند سایه بید تو شد بر خویش لرزیدن
بجنگ خویشتن برخیز، تا با دوست بنشینی
[...]
به مطلب میرساند وحشت از آفاق ورزبدن
که دارد چیدن دامن درین گلزار گلچیدن
به غفلت نقد هستی صرف سودای خطا کردم
به رنگ سایهام سر تا قدم فرسوده لغزیدن
ز دست خودنمایی میکشم چندین پریشانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.