گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم

نمی دانم چه می گوید نسیم صبح در گوشم

هنوز از طعن خامی نیش می خوردم ز زنبوران

که بر می داشت از جا سقف این میخانه را جوشم

من آن بحر گهرخیزم بساط آفرینش را

که گوهر می شود سیماب اگر ریزند در گوشم

به اندک روزگاری بادبان کشتی می شد

ز لطف ساقیان سجاده تزویر بر دوشم

از آن روزی که بر بالای او آغوش وا کردم

دگر نامد بهم چون قبله از خمیازه آغوشم

ز هوش خود در آزارم نوایی آرزو دارم

که نتواند عنان خود گرفتن محمل هوشم

به کار دیگران کن ساقی این جام صبوحی را

که تا فردای محشر من خراب صحبت دوشم

تو دست از خود نمایی بر مدارای خصم بیجوهر

که من در جوهر خود همچو آب تیغ خس پوشم

ز چشمش مستی دنباله داری قسمت من شد

که شد نومید صبح محشر از بیداری هوشم

کنار مادر ایام را آن طفل بدخویم

که نتواند به کام هر دو عالم کرد خاموشم

 
 
 
ناصر بخارایی

من آن رندم که کفر و دین به جام باده بفروشم

به یاد یار بی درد، سرِ اغیار می نوشم

بر آرم دوزخ از سینه، که در جنت زنم آتش

اگر از شوق دیدارت به روز حشر بخروشم

چنانت دوست می‌دارم که با خود گشته‌ام دشمن

[...]

اسیری لاهیجی

من آن رند خراباتم که هشیارانه می نوشم

من آن قلاش رسوایم که دایم مست و بیهوشم

من آن دردی کشم که نام و ناموس دو عالم را

ز بیباکی و استغنا بجام باده بفروشم

منم آن بحر بی پایان که صد دریا و صحرا را

[...]

فصیحی هروی

گوارا باد آیات تجلی بر لب هوشم

اگر بخشد ثوابش را به دوزخ دیده و گوشم

همه دردم همه داغم همه آهم افغان

محبت کاش سازد در دل یاران فراموشم

مهیا می‌کنم از بهر خویش اسباب ناکامی

[...]

صائب تبریزی

چنان برد اختیار از دست آن سرو قباپوشم

که آید در نظرها خشک چون محراب آغوشم

ز بوی خون دل نظارگی را آب می‌سازم

به ظاهر چون لب تیغ از شکایت گرچه خاموشم

جنون من شد از زخم زبان ناصحان افزون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

بغل بر هم نمی‌آید ز ذوق آن برو دوشم

چه حسرت‌‌ها به بر دارد خوشا اقبال آغوشم

من از یاد تو نادانسته هم بیرون نیارم رفت

که می‌ ترسم کنی دانسته از خاطر فراموشم

به راه بیخودی‌ها آمد و رفت خوشی دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه