گنجور

 
بیدل دهلوی

بیخودی‌ کردم ز حسن بی حجارش سر زدم

از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم

وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند

چون‌ گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم

سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم

همچو بحر آخر به موج این صفحه را مسطر زدم

غافل از معنی جهانی بر عبارت ناز داشت

من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم

چون هلال از مستی و مخموری عیشم مپرس

از هوس خمیازه‌ای‌ گل کردم و ساغر زدم

زندگی مخموری رطل‌ گرانی می‌کشد

سنگی از لوح مزار خود کنون بر سر زدم

زین شهادتگاه کز بیتابی بسمل پر است

عافیت می‌خواست غفلت بر دم خنجر زدم

شور این افسانه سازان درد سر بسیار داشت

با تغافل ساختم حرفی به‌ گوش کر زدم

اعتبار هستی‌ام این بس که در چشم تمیز

خیمه‌ای چون سایه از نقش قدم برتر زدم

پن تماشاخانهٔ حیرت رهایی مشکلست

چون مژه بیدل عبث دامان وحشت برزدم

 
 
 
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۴

غافل از معنی جهانی بر عبارت ناز داشت

من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم

طغرل احراری

با چنین دانش ببین طغرل که بیدل گفته است

من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم

نظیری نیشابوری

شب در بتخانه ای را با دو چشم تر زدم

کعبه در لبیک آمد حلقه تا بر در زدم

همچو مرغ تیزپر رفتم به سوی آفتاب

آنقدر کز گرمیش آتش به بال و پر زدم

ظرف من سربسته بود و سیل بخشش تندرو

[...]

صائب تبریزی

غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم

سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم

جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا

بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم

آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
طغرای مشهدی

برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک

پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم

پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش

همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم

فیاض لاهیجی

در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم

نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم

بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز

باز می‌شد تا در فیض سحر من در زدم

زخم‌های دل به این بی‌طاقتی چون به شود!

[...]

بیدل دهلوی

چشم وا کردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم

از مژه طرف نقاب هر دو عالم بر زدم

ساز پروازی دگر زین دامگاهم رو نداد

چون نفس از دست بر هم سوده بال و پر زدم

فرصت هستی ورق ‌گرداندنی دیگر نداشت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه