بیخودی کردم ز حسن بی حجارش سر زدم
از میان برداشتم خود را نقابی بر زدم
وحشتم اسباب امکان را به خاکستر نشاند
چون گل از پرواز رنگ آتش به بال و پر زدم
سینه لبریز خراش زخم ناخن ساختم
همچو بحر آخر به موج این صفحه را مسطر زدم
غافل از معنی جهانی بر عبارت ناز داشت
من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم
چون هلال از مستی و مخموری عیشم مپرس
از هوس خمیازهای گل کردم و ساغر زدم
زندگی مخموری رطل گرانی میکشد
سنگی از لوح مزار خود کنون بر سر زدم
زین شهادتگاه کز بیتابی بسمل پر است
عافیت میخواست غفلت بر دم خنجر زدم
شور این افسانه سازان درد سر بسیار داشت
با تغافل ساختم حرفی به گوش کر زدم
اعتبار هستیام این بس که در چشم تمیز
خیمهای چون سایه از نقش قدم برتر زدم
پن تماشاخانهٔ حیرت رهایی مشکلست
چون مژه بیدل عبث دامان وحشت برزدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تجربیات عمیق و احساسات تلخی سخن میگوید. او درباره زخمها و وحشتهای درونی خود صحبت میکند و نشان میدهد که چگونه با عشق و زیباییهای جهانی دست و پنجه نرم میکند. شاعر با تصاویری از خرابی و نابودی، به جنگ درونی خود اشاره میکند و نسبت به جهان و روابط انسانی احساس ناامنی دارد. او بیان میکند که زندگی او با درد و غم آمیخته است و ناخواسته در این دنیای پر پیچ و خم بیشتر با تنهایی و سرگردانی مواجه شده است. در نهایت، او از زوال و حسرت در زندگی خود میگوید و بر دشواریهای رهایی تأکید دارد.
هوش مصنوعی: من از زیبایی او به حالت بیخود شدگی دست زدم و خودم را کنار گذاشتم، به گونهای که چهرهام را با نقابی پوشانیدم.
هوش مصنوعی: وحشت من موجب شد که تمامی امکانات را به نابودی بکشاند، همانند گلی که از حرارت آتش، به پر و بال خود رنگ میبخشد و پرواز میکند.
هوش مصنوعی: دل من پر از زخم و جراحت است، مانند دریایی که در انتها به امواج میزد. این احساسات عمیق را روی صفحه کاغذ با قلمی مملو از درد و غم حک کردم.
هوش مصنوعی: من از اینکه به عمق معانی جهان فکر نکردم غافل بودم و فقط به الفاظ خوش و زیبا توجه داشتم. در این میان، بر سر شوق و ناز به دلخواستهای ورود کردم که شاید نامحرمانه باشد.
هوش مصنوعی: من در حالتی شاداب و سرمست هستم و حال و هوای خوشی دارم. از من دربارهٔ آرزوها و خواستههایم نپرس، زیرا در دل خود شوری و شگفتی دارم و از زندگی لذت میبرم.
هوش مصنوعی: زندگی مانند شرابی سنگین و گران، بار سنگینی را به دوش میکشد. اکنون این بار را همچون سنگی از روی تابلوی مزار خود، بر سر گذاشتهام.
هوش مصنوعی: این سخن به بیان حالتی میپردازد که انسان در شرایط سخت و بحرانی قرار دارد. گویا از یک مکان پر از درد و رنج به یاد میآورد که در آنجا، از بیتابی و التهاب، جانش در خطر است. او در این میان به آرامش و راحتی فکر میکند و میگوید که چگونه در این وضعیت، خود را از غفلت و بیخیالی نجات دهد. در واقع، او تمایل دارد تا از خطری که در پیرامونش وجود دارد، دوری کند و به نوعی از سختیها و چالشها فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناراحتی و دردسرهایی میپردازد که ناشی از تعامل با افرادی است که به جای حقیقت، افسانهسازی میکنند. با وجود این چالشها، شاعر تصمیم میگیرد بهطور غیرمستقیم و بیتوجهی با آنها کنار بیاید و به طوری که گویا حرفش به گوش نرسیده، صحبت کند.
هوش مصنوعی: وجود من به اندازهای ارزش دارد که در نظر کسی با بینش روشن، مانند سایهای در خیمهای، از آثار خودم فراتر رفتهام.
هوش مصنوعی: بازدید از دنیای شگفتیها دشوار است، همچنان که اشک چشم بیدلیل است. در این سفر، ترس و اضطراب مرا احاطه کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۴
غافل از معنی جهانی بر عبارت ناز داشت
من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم
با چنین دانش ببین طغرل که بیدل گفته است
من هم از نامحرمی بانگی برون در زدم
شب در بتخانه ای را با دو چشم تر زدم
کعبه در لبیک آمد حلقه تا بر در زدم
همچو مرغ تیزپر رفتم به سوی آفتاب
آنقدر کز گرمیش آتش به بال و پر زدم
ظرف من سربسته بود و سیل بخشش تندرو
[...]
غوطه در آتش زدم از آب حیوان سر زدم
سنگ بر آیینه اقبال اسکندر زدم
جز در دولتسرای دل درین عبرت سرا
بانگ نومیدی برآمد هر در دیگر زدم
آن سپند کلفت آلودم در آتشگاه عشق
[...]
برنیاوردم سری از کهنه اوراق فلک
پشت دستی همچو ماه نو برین دفتر زدم
پی نمی بردم به مقصد، بی سفر کردن ز خویش
همچو آب از خود گذشتم، غوطه در گوهر زدم
در ره او هر دو عالم را به یکدیگر زدم
نه فلک را درنوردیدم که دامن بر زدم
بر در دولت سرای یأس رفتم شب به عجز
باز میشد تا در فیض سحر من در زدم
زخمهای دل به این بیطاقتی چون به شود!
[...]
چشم وا کردم به چندین رنگ و بو ساغر زدم
از مژه طرف نقاب هر دو عالم بر زدم
ساز پروازی دگر زین دامگاهم رو نداد
چون نفس از دست بر هم سوده بال و پر زدم
فرصت هستی ورق گرداندنی دیگر نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.