بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
نور را در خواب چشم روزن کاشانهام
تا شنیدم کز ندیمان حریم خواب اوست
از ته دل تا قیامت دشمن افسانهام
من کجا و طالع برگرد سر گشتن کجا
شمع چون گل میکند گل میکند پروانهام
نیست امید برومندی ازین طالع مرا
هم مگر زنگار روزی سبز سازد دانهام