گنجور

 
سنایی

گر سال عمر من به سر آید روا بود

اندیکه سال عیش همیشه به جا بود!

پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

در سال و ماه عمر ز جانم جدا بود

ای آمده به طمع وصال نگار خویش

نشنیده‌ای که عشق برای بلا بود

پروانهٔ ضعیف کند جان فدای شمع

تا پیش شمع یک نظرش را سنا بود

دیدار وی همان بود و سوختن همان

گویی فنای وی همه اندر بقا بود

آن را که زندگیش به عشق‌ست مرگ نیست

هرگز گمان مبر که مر او را فنا بود

 
 
 
شمارهٔ ۱۲۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

ای آنکه مانده‌ای به طمع بر وصال خویش

نشنیده ای که عشق سراسر بلا بود

پروانهٔ ضعیف کند جان و دل نثار

تا پیش شمع یک نفس او را بقا بود

وطواط

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ورچه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد

کلک گره گشای تو فرمان روا بود

تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان

وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود

با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
اوحدی

آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود

میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟

سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو

گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود

در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا

[...]

ابن یمین

اقبال را بقا نبود دل بر او مبند

عمری که در غرور گذاری هبا بود

ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین

اقبال را چو قلب کنی لابقا بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه