گنجور

 
اوحدی

آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود

میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟

سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو

گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود

در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا

بیچاره عاشقی که به دست شما بود

با این کمان و دست که ما راست، پیش تو

گر تیر بر نشانه زنیم از قضا بود

باری روا کن از دهن خویش کام من

زان پس گرم به جور بسوزی روا بود

یا زلف را مهل که کند قصد خون من

یا بوسه‌ای بده که مرا خون بها بود

یک دم دلم ز درد تو خالی نمی‌شود

من دل ندیده‌ام که چنین مبتلا بود

گویی: به صبر چاره کن این روز عشق را

آخر به روز عشق صبوری کجا بود؟

نام دوا مبر بر عاشق، که مرگ به

رنجور عشق را که نظر بر دوا بود

گفتی: شنیده‌ام سخن اوحدی، عجب!

کس چشم آن نداشت که گوشت به ما بود

گر زانکه خون من بخوری از تو طرفه نیست

کان کو غم شما خورد اینش سزا بود

 
 
 
سنایی

گر سال عمر من به سر آید روا بود

اندی که سال عیش همیشه به جا بود

پایان عاشقی نه پدیدست تا ابد

پس سال و ماه و وقت در او از کجا بود

ای وای و حسرتا که اگر عشق یک نفس

[...]

وطواط

جانا ، همه خطاب تو با من جفا بود

وز من جفات را همه پاسخ وفا بود

هرگز مباد با تو جفاکار روزگار

ور چه همیشه کار تو با من جفا بود

ای نزد من ز جان و دل من عزیز تر

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

مولی قوام دین که بر اقلیم حلّ و عقد

کلک گره گشای تو فرمان روا بود

تر گردد از حیای کفت ابر هر زمان

وین قطره ها کزو بچکد از حیا بود

با طبع تو مثل نتوان زد ز موج بحر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
ابن یمین

اقبال را بقا نبود دل بر او مبند

عمری که در غرور گذاری هبا بود

ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین

اقبال را چو قلب کنی لابقا بود

سیف فرغانی

گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود

ملکی بدین صفت چو منی راکجا بود

با فقر وفاقه هیچ حسد نیست بر توام

گو هردو کون از آن تو واو مرا بود

در ملک آن فقیر که باشد غنی بعشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه