زخم عشاق محال است ز خنجر گذرد
چه خیال است که مخمور ز ساغر گذرد؟
زاهد خشک ز سرچشمه زمزم نگذشت
مست چون از می چون خون کبوتر گذرد؟
چرخ پر کوکبه سد ره عاشق نشود
این سپندی است که چون برق ز مجمر گذرد
عبث آیینه زره پوش ز جوهر شده است
تیر مژگان تو از سد سکندر گذرد
نافه را کاکل مشکین تو در هم پیچید
تا چه از نکهت زلف تو به عنبر گذرد
خضر دست هوسی می کند از دور بلند
صائب آن نیست ز سرچشمه ساغر گذرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که خواهد سوی آن شوخ ستمگر گذرد
واجب آنست که اول قدم از سر گذرد
کاش جان بگسلد از تن که مگر همره باد
گه گهی جانب آن سرو سمنبر گذرد
آه ازان شوخ که بر هر سر راهی که روم
[...]
نه همین گرد ره شوق ز صرصر گذرد
ریگ این بادیه چون برق هم از سرگذرد
دل دریا شود آتشکده داغ نهان
نسبت اشکم اگر در دل گوهر گذرد
آنکه رحمت کند آرایش دیوان گناه
[...]
هردم از عمر که بی شاهد و ساغر گذرد
آزمودیم به یک عمر برابر گذرد
آفتابی است رخت کز زنخ ابروی و زلف
همه بر سنبله و دلو و دو پیکر گذرد
حال دل با سپه غمزه چه محتاج بیان
[...]
طرب افسرده کند دل چو ز حدّ در گذرد
آبِ حیوان بکُشَد نیز چو از سر گذرد
من ازین زندگی یک نهج آزرده شدم
قند اگر هست نخواهم که مکّرر گذرد
گر همه دیدنِ یک سلسله مکروهاتست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.