جانم از پرتو روی چنان میگردد
که دل از آتش او آب روان میگردد
هرچه پیداست نهان میشود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان میگردد
هرکه از تو اثر نام و نشان مییابد
از خود او بیاثر و نام و نشان میگردد
چون ز جان، جان جهان جمله نهان گشت به کل
آنچه جان طالب آن است، همان میگردد
دل چو کَونی است که اندر خم چوگان وی است
روز و شب بیسر و بیپای از آن میگردد
حسن مجموع جهان در نظرم میآید
چون که بر روی تو چشم نگران میگردد
چو بتم گه به لطافت نظری میفکند
ز لطافت تن من جمله چو جان میگردد
گرچه پیداست رخ دوست چو خورشید ولی
هم ز پیدایی خود باز نهان میگردد
آنکه او منعقد جان و دل مغربی است
مغربی در طلبش گرد جهان میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است و نشان میدهد که چگونه عشق به معشوق جان را متحول میکند. شاعر میگوید زمانی که به چهره معشوق نگاه میکند، همه چیز دیگر از جلوی چشمش محو میشود و تنها زیبایی او در نظرش میآید. همچنین بیان میکند که عشق به معشوق باعث میشود انسان از خود بیخبر شود و تمام وجودش در جستجوی او غرق گردد. در نهایت، زیبایی و محبوبیت معشوق به قدری بالاست که حتی در ظاهر معمولی هم به شکلی خیرهکننده جلوهگر میشود و بر زندگی عاشق تأثیر میگذارد. شاعر به نوعی به بیان جدایی و پیوستگی جان و دل در عشق و جستجوی معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبا و درخشان او چنان اثر عمیقی بر من میگذارد که دل من به خاطر عشق او مانند آبی روان و زنده میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که قابل مشاهده است، وقتی زیبایی تو به چشم میآید، از نظر دل و روح پنهان میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو نشانهای بگیرد و به نوعی تحت تأثیر تو قرار گیرد، خود به تدریج از هویت و ویژگیهای خود دور شده و بیاثر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که روح و جان انسان با کمال معنا و رازها مواجه میشود، همه چیزهایی که روح به دنبال آن است، به حقیقت میپیوندد و به واقعیت میرسد.
هوش مصنوعی: دل مانند یک میدان است که در آن توپ چوگان به گردش در میآید و روز و شب بدون سر و پایان در آن در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: زیبایی تمام جهان در نظرم فقط زمانی نمایان میشود که چشمانم به سوی تو خیره میشود.
هوش مصنوعی: وقتی معشوق به نرمی نگاهی به من میاندازد، لطافت وجودم به جان او جان میبخشد.
هوش مصنوعی: هرچند چهره دوست مانند خورشید روشن و نمایان است، اما او همچنین از دیدهها پنهان میشود.
هوش مصنوعی: کسی که روح و دل او به شمال غربی تعلق دارد، به دنبال او هرکسی در دنیا به دور میچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
بنشان کرده دلی، از پی آن میگردد
هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد
به سر کوی تو، چون گوی، بجان میگردد
آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید
[...]
بر لبم همچو جرس خنده فغان میگردد
آب اگر میخورم از دیده روان میگردد
صافدل را نبود قید علایق عیبی
عیب دیرینه کی از آینهدان میگردد
مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند
[...]
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
در نظربازی من یار نهان می گردد
از میان چون بروم یار عیان می گردد
نشئهٔ می به جوانان صفت پیر دهد
طرفه سری است کز این پیر جوان می گردد
پشت من از اثر فکر محبت شد خم
[...]
تا مَهِ روی تو از پرده عیان میگردد
ماه از شرم تو در ابر، نهان میگردد
به مشام از نفس باد رسد بوی عبیر
به سر زلف تو چون باد، وزان میگردد
هست یاقوت لبت قوت روان و، دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.