دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد
پیر در سایه سرو تو جوان میگردد
دیده مگشا به تماشا که درین عبرتگاه
هرکه پوشد نظر از دیدهوران میگردد
در سبکمغز ندارد سخن سخت اثر
که فلاخن سبک از سنگ گران میگردد
بر مدار از لب خود مهر خموشی زنهار
کاین سپر مانع شمشیر زبان میگردد
از بدان فیض محال است به نیکان نرسد
تیر کج باعث آرام نشان میگردد
عالم از جلوه مستانه او شد ویران
آب از قوت سرچشمه روان میگردد
صائب از دور محال است که افتد جامش
هرکه در میکده از دُردکشان میگردد