به کار سینهصافان دیده روشن نمیآید
که نور خانه آیینه از روزن نمیآید
سرافرازی اگر داری طمع سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بیفرو رفتن نمیآید
چه حاصل از سلاح آن را که نبود جوهر ذاتی؟
چو دل محکم نباشد کاری از جوشن نمیآید
نمیسازد نگین دان لعل را بیآب از تنگی
به افشردن برون خونم از ان دامن نمیآید
به حال خود نیارد چرب نرمی بیدماغان را
که اصلاح چراغ کشته از روغن نمیآید
نگه بیدست و پا میگردد از روی عرقناکش
ز جوش گل تماشایی به این گلشن نمیآید
مرا گرد یتیمی جزو تن گشته است چون گوهر
به رفتن گرد بیرون از سرای من نمیآید
به زور جذبه دریاست چون سیلاب سیر من
مرا از راه برگرداندن از رهزن نمیآید
به روی سخت گردد از خسیسان خردهای حاصل
شرر بیرون ز صلب سنگ بیآهن نمیآید
نگیرد پرده بیگانگی جای عزیزان را
علاج چشم من از بوی پیراهن نمیآید
ز جمعیت نگردد خردهبینی کم خسیسان را
علاج چشم تنگ مور از خرمن نمیآید
خطر بسیار دارد راه حق، باریک شو صائب
که موسی بیعصا در وادی ایمن نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شد کان سرو سیماندام سوی من نمیآید
دلم پژمرده شد بویی از آن گلشن نمیآید
کدامین کس ره من زد که در ره شد عنانگیرش
که آن سرمست جعدانداز مردافگن نمیآید
زمانی نیست جان من گریبانگیر هجرانش
[...]
مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش
ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمیآید
تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟
[...]
ز انجم نور مه در دیده روزن نمیآید
ز چندین چشم، کار یک دل روشن نمیآید
اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش
کز این دریا برون کس بیفرو رفتن نمیآید
دل روشن مرا دارد ز چشم باز مستغنی
[...]
وفاداری از آن ترک شکار افکن نمیآید
ازو صد شیوه میآید ولی این فن نمیآید
بهاری این چنین و در قفس من بیخبر از گل
به بخت من صبا هم گاهی از گلشن نمیآید
به آن دل آبروی نالهها بردم چه دانستم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.