گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چه شد کان سرو سیم‌اندام سوی من نمی‌آید

دلم پژمرده شد بویی از آن گلشن نمی‌آید

کدامین کس ره من زد که در ره شد عنان‌گیرش

که آن سرمست جعدانداز مردافگن نمی‌آید

زمانی نیست جان من گریبان‌گیر هجرانش

که جان عاشقان از جیب تا دامن نمی‌آید

خیالش بی‌دریغم می‌کشد گویا نمی‌داند

که چون جان رفت از تن باز سوی تن نمی‌آید

نبیند چشم ظاهربین جراحت‌های پنهانم

که بر جان می‌رسد این زخم بر گردن نمی‌آید

مگویید، ای مسلمانان که منگر در رخ خوبان

بدین معزور داریدم که این از من نمی‌آید

خرامان می‌رود در چشم و صد خار مژه در ره

که دامن‌گیرش آن‌ها یک سر سوزن نمی‌آید

قبا پوشیده هوشم می‌برد، چون خواهدم کشتن

چرا یک بار با یک توی پیراهن نمی‌آید؟

از آنم روزن دیده از آن تاریک می‌باشد

که هیچ آن آفتاب من ازین روزن نمی‌آید

مه من، خود بگو، تاریک نبود چون مرا دیده

که در چشم من آن رخساره روشن نمی‌آید

دل دیوانه خسرو که در زنجیر زلفت شد

به صد زنجیر آن دیوانه در مسکن نمی‌آید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
هلالی جغتایی

مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمی‌آید

به غیر از عاشقی کار دگر از من نمی‌آید

هوس دارم که: دوزم چاک دل از تار گیسویش

ولی چندان گره دارد، که در سوزن نمی‌آید

تعجب چیست گر من در وصالش فارغم از گل؟

[...]

صائب تبریزی

ز انجم نور مه در دیده روزن نمی‌آید

ز چندین چشم، کار یک دل روشن نمی‌آید

اگر خواهی سلامت از جهان، سر در گریبان کش

کز این دریا برون کس بی‌فرو رفتن نمی‌آید

دل روشن مرا دارد ز چشم باز مستغنی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

وفاداری از آن ترک شکار افکن نمی‌آید

ازو صد شیوه می‌آید ولی این فن نمی‌آید

بهاری این چنین و در قفس من بی‌خبر از گل

به بخت من صبا هم گاهی از گلشن نمی‌آید

به آن دل آبروی ناله‌ها بردم چه دانستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه