چه خستگی است که در چشم ناتوان تو نیست؟
چه دلخوشی است که در گوشه دهان تو نیست
گذشته ایم به اوراق لاله زار بهشت
نظر فریب تر از خار گلستان تو نیست
ز فکر چون به میان تو ره توان بردن؟
که راه فکر به باریکی میان تو نیست
غزال قدس نیاید ز لاغری به نظر
وگرنه کوتهی از زلف دلستان تو نیست
ز امتحان تو شد کوه طور صحراگرد
دل ضعیف مرا تاب امتحان تو نیست
نه بوسه ای، نه شکرخنده ای، نه دشنامی
به هیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست
ز شیوه تو چنان عام شد گرفتاری
که سرو و سوسن آزاد در زمان تو نیست
همیشه از رگ گردن، سنانش آماده است
سری که در قدم خاک آستان تو نیست
بناز بر نفس آتشین خود صائب
که هیچ سینه بی جوش در زمان تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به احساسات عمیق و ناتوانی شاعر در برابر معشوقش اشاره دارد. شاعر در یک نظمی عاطفی، خستگی و دلخوشی را بررسی میکند و به زیبایی معشوق و مشکلاتی که در عشق به وجود آمده میپردازد. او به عدم وجود راهی برای رسیدن به معشوق و احساس فشار ناشی از امتحانها و مشکلاتی که رابطه را پیچیده کرده، اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که هیچ چیز جز عشق نمیتواند او را از این وضعیت نجات دهد و عشقش همچنان شعلهور و پرشور باقی مانده است.
هوش مصنوعی: چقدر خستگی در چشمان تو پیدا نیست؟ و چقدر شادمانی است که در لبان تو وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: ما از زیباییهای بهشت عبور کردهایم، ولی هیچ چیز به فریبندگی و جذابیتهای گلستان تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از فکر به تو نزدیک شوم؟ زیرا مسیر فکر نمیتواند از باریکی وجود تو عبور کند.
هوش مصنوعی: غزالی که در قدس زندگی میکند به خاطر لاغریاش به چشم نمیآید و اگر هم به نظر بیاید، دلیل آن کوتاهی زلف محبوب تو نیست.
هوش مصنوعی: امتحان تو باعث شده است که دل ضعیف من نتواند چنین آزمونی را تحمل کند، مانند کوهی که در بیابان سرگردان است.
هوش مصنوعی: نه لبخندی، نه بوسهای، نه حتی دشنامی از تو به من نمیرسد. روزی به هیچ عنوان از تو به من نمیرسد.
هوش مصنوعی: به خاطر طرز رفتار تو، به قدری مشکلات فراگیر شده که حتی گلها و درختان زیبا هم در دوران تو آزاد و شاداب نیستند.
هوش مصنوعی: همواره تکیهگاه من، خواری و ذلت است، در حالی که سروری که در بارگاه تو نیست، همیشه در خطر است.
هوش مصنوعی: به خود ببال و افتخار کن، ای صائب، به خاطر شعلههای سوزان درونت، زیرا در زمانهی تو هیچ دل بیاحساس و خاموشی وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست
ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست
تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری
که هیچ فرق میان من و میان تو نیست
بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش
[...]
چه فتنه ها که در اندازه گمان تو نیست
قیامت ست دل دیر مهربان تو نیست
فریب آشتی ده ظفر مبارک باد
دل ستم زده در بند امتحان تو نیست
مگر ز پاره سنگم که ریزدت دم تیغ
[...]
سگی به از من سرگشته پاسبان تو نیست
ولی چه سود که رویم بر آستان تو نیست
اگر چه از سر تیر تو اوفتادم دور
ولیک همچو ندانی که دل نشان تو نیست
اگر هزار خدنگ از کفت خورم دارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.