دل کباب ز خوناب دیده بد نام است
بسوختیم و هنوز از تو کار ما خام است
اگر نه مهر تو می ورزد آفتاب چرا
ملازم سر کوی تو صبح تا شام است
بیا و جرعه مستان غم به رغبت نوش
که صاف شیشه افلاک درد این جام است
غرور حسن ببین و نیاز عشق که ما
دعای خیر کنیم و جواب دشنام است
ادب ز کف مده از امتحان عشق بترس
که خاصه بهر همین شیوه عاشقی عام است
کسی که طالب گنج وصال شد اهلی
اگر نه در دهن اژدهاست ناکام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد و شوق ناشی از عشق میپردازد. شاعر از سوز دل و longing برای معشوق میگوید و بیان میکند که حتی آفتاب نیز به یاد معشوق در کنار اوست. او دعوت میکند تا لحظاتی با یکدیگر خوش بگذرانند و از درد دل بگویند. همچنین از غرور و نیاز عشق صحبت میکند و هشدار میدهد که در این مسیر، رعایت ادب و رعایت حال عاشقی ضروری است. شاعر به این نکته اشاره میکند که جستجوی وصال عشق میتواند خطرناک باشد، زیرا در این راه ممکن است با موانع سختی روبهرو شود.
هوش مصنوعی: دل ما از آتش اشکها به شدت آزار میبیند و در عذاب است. هرچند که رنجها را تحمل کردهایم، هنوز عشق و کار ما نسبت به تو در حال شکلگیری است و کامل نشده.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب به تو علاقهمند نیست، چرا صبح تا شب به در خانهات نزدیک شده و در آنجا مانند دوستانت میماند؟
هوش مصنوعی: بیا و با کمال میل از جام مستانهای بنوش که درد و مشکلات جهان در این شیشه صاف خلاصه شده است.
هوش مصنوعی: خوشبختی و زیبایی را ببین و احساس نیاز به عشق را درک کن، زیرا ما برای تو بهترینها را آرزو میکنیم، اما ممکن است با ناملایماتی نیز مواجه شوی.
هوش مصنوعی: در عشق، ادب و نزاکت را از دست نده، زیرا عشق آزمایشی است و این نوع عاشقی برای همگان معمولی شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال رسیدن به عشق و ارتباط عمیق است، اگر خود را آماده نکند و از موانع نترسد، در حقیقت مانند کسی است که در خطر میافتد و به نتیجه نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی شکسته رواق سپهر نیلی را
صدای صیت بلندت که در جهان عام است
بگویم و بزه این سخن به گردن من
که خاص حلقه بگوش در تو ایام است
به چشم تو که مرا در ثنای تو دستی است
[...]
مرا به سوی تو پیوند دوستی خام است
به آفتاب ز ذره چه جای پیغام است
هزار جان مقدس شدند خاکستر
هنوز پختن سودات از آدمی خام است
بیار ساقی دریای می که جانم سوخت
[...]
بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است
ز عکس روی تو، آتش فتاده در جام است
مرا که چشم تو بخت است و بخت، در خواب است
مرا که زلف تو، شام است و صبح، در شام است
دلم به مجلس عشقت، همیشه بر صدر است
[...]
فراغ بال طمع کردن از فلک خام است
که فلس ماهی این بحر حلقه دام است
مرو ز میکده بیرون، که در جهان خراب
ز روزنی که نسیمی به دل خورد جام است
صفای وقت ز صافی کشان مجو زنهار
[...]
زمانه قاصد طیار آن دلآرام است
چه قاصدی که وجودش تمام پیغام است
گمان مبر که نصیب تو نیست جلوهٔ دوست
درون سینه هنوز آرزوی تو خام است
گرفتم این که چو شاهین بلند پروازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.