دلم هنوز به پیرانه سر گرفتارست
هنوز در سرم آشوب عشق بسیارست
میی ست در سرم از جام روزگار الست
که حاجتم نه به خم خانه نه به خمّارست
دلم گریخته در تار تار زلف کسی ست
که رشک نافه ی مشک غزال تاتارست
دلی که جنبشی از عشق نیست در جانش
اگرچه کار جهان با وی است بیکارست
چه پادشا، چه گدا هرکه را حیاتی هست
شدن مسخّر فرمان عشق ناچارست
حیات مرده دل از اتّصال زنده دلی ست
که هرکه او بکسی زنده نیست مردارست
کمال عشق برون رفتن از وجود خود است
نکو ز من بشنو سرّ یار با یارست
تو چیستی همه او ، غیر او چه هیچ دگر
حکایت است نه حقّا که محض اسرارست
ز هیچ هیچ نیاید بلی بلی همه اوست
به خویش رفتن اقرار نیست انکارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و وابستگی شاعر به معشوق اشاره دارد. شاعر همچنان در دل گرفتار عشق است و در جستجوی راهی برای رسیدن به آن. او بیان میکند که زندگی واقعی در ارتباط با عشق و وجود معشوق است و بدون آن، زندگی مرده و بیمعناست. همچنین، شاعر به این نکته میپردازد که کمال عشق در رهایی از خود و اتحاد با محبوب است. او در نهایت به این نتیجه میرسد که همه چیز در وجود معشوق خلاصه میشود و نیاز به درک عمیقتری از عشق و وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من هنوز به عشق و عشق بازی مشغول است، حتی با وجود سالهای زیاد و پیری، هنوز در افکارم هیجان و شور عشق وجود دارد.
هوش مصنوعی: در ذهن من ذاتی از تجربههای زندگی وجود دارد که نیازی به شراب و میخانه ندارم تا احساس آرامش یا خوشحالی کنم.
هوش مصنوعی: دل من در میان تارهای موی کسی گم شده است که زیباییاش به قدری دلربا و خیرهکننده است که حتی تمام زیباییهای دیگر را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: دلهایی که از عشق بیخبرند، هرچند در این دنیا مشغول فعالیتها و کارها هستند، در واقع بیفایده و بیمعنا هستند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا زندگی میکند، چه در مقام سلطنت باشد و چه در مقام فقر، ناگزیر است که فرمان عشق را بپذیرد و به آن تن دهد.
هوش مصنوعی: زندگی کسی که دلش مرده است، به ارتباط با دلهای زنده بستگی دارد. هر کس که با کسی ارتباط نداشته باشد، در حقیقت مرده به شمار میآید.
هوش مصنوعی: عشق کامل یعنی اینکه از خودگذشتگی کنی و خود را از میان برداری. به من گوش کن و راز عشق را از یار بشنو.
هوش مصنوعی: تو تمام هستی و وجود، جز او هیچ چیز دیگری معنا ندارد و حقیقتاً این فقط راز و اسراری است که در خود دارد.
هوش مصنوعی: از هیچ چیز، هیچ چیز به وجود نمیآید. همه چیز از آن اوست. این که به خود بازگردی، به معنای تأیید وجود خود نیست، بلکه به نوعی رد کردن آن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را
چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست
چو پوست روبه ببینی به خان واتگران
بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست
چه صورت است که بیجان بدیع رفتارست
چه پیکرست که بیدل شگفت گفتارست
مساعد قدرست او و ترجمان قضاست
وزیر عقل و وکیل سپهر دوارست
به تیر ماند و او را بهقیر پیکان است
[...]
شعاع چشمه ی مهر از فروغ رخسارست
شراب نوشگوار از لب شکر بارست
کمند عنبری از چین زلف دلبندست
فروغ مشتری از عکس روی دلدارست
نوای نغمه مرغ از سرود رود زنست
[...]
بیا که بی رخ خوبت مرا به دل بارست
ببین که دیده ز هجر رخ تو خون بارست
بخور ز لطف غم حال ما که بد نبود
اگرچه در دو جهانت چو بنده بسیارست
اگر به پرسش مسکین قدم نهی روزی
[...]
یحبهم و یحبونه چه اقرارست؟
بزیر پرده مگر خویش را خریدارست؟
دو عاشقند و دو معشوق در مکین و مکان
ولی تصور اغیار محض پندارست
هزار جان گرامی بیک کرشمه خرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.