بیا که بی رخ خوبت مرا به دل بارست
ببین که دیده ز هجر رخ تو خون بارست
بخور ز لطف غم حال ما که بد نبود
اگرچه در دو جهانت چو بنده بسیارست
اگر به پرسش مسکین قدم نهی روزی
بیا که جان و دل و دیده جمله ایثارست
مرا نه خواب و قرار و نه صبر و نه آرام
بتر که جور و جفای بتم به سر بارست
بیا بتا که تن خسته ی ضعیف نحیف
ز بار هجر تو باری به کام اغیارست
نگار من تو چه گویی که از چه روی آخر
به جور دلخوشی و دایمت جفا کارست
به گوش او برسان ای صبا و زود بگو
جهان ز درد فراق تو سخت افگارست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از معشوق خود خواهش میکند که بیاید و دل او را شاد کند. او به درد و رنج ناشی از دوری معشوق اشاره میکند و بیان میکند که چقدر دلش برای دیدنش تنگ شده و از بیتابی و ناامیدی خود میگوید. شاعر با بیان حسرت و اندوه خود، از معشوق میخواهد که به وضعیت او توجه کند و از محبتش دریغ نکند، زیرا جهان بدون او پر از درد و رنج است.
هوش مصنوعی: بیا که بدون دیدن چهرهی زیبایت، دلم سخت گرفته است. ببین که چشمانم از دوری چهرهات پر از اشک و غم شده است.
هوش مصنوعی: از محبت و مهربانی خودت در مورد حال و روز ما غافل نباش، چون اگرچه اوضاعمان چندان خوب نیست، اما در جهانهای مختلف انسانهای زیادی مثل ما وجود دارند.
هوش مصنوعی: اگر به سوالات یک شخص نیازمند توجه کنی، روزی به تو پاسخ خواهد ده که هم جان و هم دل و چشمانش را فدای تو میکند.
هوش مصنوعی: من نه خواب و آرامش دارم و نه صبر و قرار، زیرا رنج و سختی ناشی از بیمحلی و بیمهری تو بر دوش من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: بیا ای معشوق، که بدن خسته و ضعیف من به دلیل دوری تو، اکنون باری برای دیگران شده است.
هوش مصنوعی: عزیز من، تو چه میگویی که دلیل این بیتوجهی و سختگیری دائمش چیست؟
هوش مصنوعی: ای نسیم، به او بگو که در این دنیا همه در رنج و عذاب فراق تو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خیره برشمرد سیر خورده گرسنه را
چنان که درد کسان بر دگر کسی خوارست
چو پوست روبه ببینی به خان واتگران
بدان که: تهمت او دنبهٔ به سر کارست
چه صورت است که بیجان بدیع رفتارست
چه پیکرست که بیدل شگفت گفتارست
مساعد قدرست او و ترجمان قضاست
وزیر عقل و وکیل سپهر دوارست
به تیر ماند و او را بهقیر پیکان است
[...]
دلم هنوز به پیرانه سر گرفتارست
هنوز در سرم آشوب عشق بسیارست
میی ست در سرم از جام روزگار الست
که حاجتم نه به خم خانه نه به خمّارست
دلم گریخته در تار تار زلف کسی ست
[...]
شعاع چشمه ی مهر از فروغ رخسارست
شراب نوشگوار از لب شکر بارست
کمند عنبری از چین زلف دلبندست
فروغ مشتری از عکس روی دلدارست
نوای نغمه مرغ از سرود رود زنست
[...]
یحبهم و یحبونه چه اقرارست؟
بزیر پرده مگر خویش را خریدارست؟
دو عاشقند و دو معشوق در مکین و مکان
ولی تصور اغیار محض پندارست
هزار جان گرامی بیک کرشمه خرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.