یار دل برداشت وز رنج دل ما غم نداشت
زهره ام کرد آب و تیمار من در هم نداشت
گریه ها کردم که خون شد سنگ خارا را جگر
سنگدل یارم که چشمش قطره زان نم نداشت
ماجرای درد خود بر روی او صد بار پیش
یک به یک گفتیم و او را ذره ای زان غم نداشت
دی برون رفتم فغانها کردم و بگریستم
بود او در خواب مستی و غم عالم نداشت
دوش بیخود بوده ام در بستر غم تا به چاشت
همچنان می سوخت شمع و دیده من دم نداشت
ای که گویی خوشدلی، یارب، همین در عهد ما
گشت پنهان یا کسی خود از بنی آدم نداشت
صبر خود یکبارگی زانگونه از ما برگذشت
هیچ گه گویی که با ما آشنایی هم نداشت
دیر زی، ای عشق کز اقبال تو پاینده بود
این متاع انده و غم، هیچ چیزی کم نداشت
این دل خسرو که از عشق جوانان پخته شد
همچنان خون ماند کز شیرین لبی مرهم نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عشق و جدایی است. شاعر از احوال دلbroken خود و غمهایی که در دل دارد، میگوید. یار او بیتوجهی میکند و در برابر گریهها و فریادهایش بیاعتناست. او به بیان درد و فراق خود پرداخته و میگوید که حتی در خواب نیز حضور یار را حس نکرده است. شاعر از حس تنهایی و غم خود سخن میگوید که بیپاسخ مانده و نتیجه میگیرد که عشقش به او همچنان درد و اندوه میآورد، در حالی که یار هیچ احساسی نسبت به این وضعیت ندارد. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که دلش از عشق پر است، اما این عشق هیچ تسکین و آرامشی برایش به همراه نداشته است.
هوش مصنوعی: دوست ما از درد دل ما بیخبر بود و ناراحتی ما را درک نمیکرد. او باعث شد که احساسام به شدت تحت تأثیر قرار بگیرد و دلم را پر از غم کند، در حالی که خودش هیچگونه توجهی به حال من نداشت.
هوش مصنوعی: من اشکهایی ریختم که به سختی سنگ دلم را شکست، ولی دل سنگی محبوبم حتی یک قطره اشک هم نریخت.
هوش مصنوعی: ما بارها و بارها در مورد درد و رنج خود با او صحبت کردیم، اما او هیچ توجهی به آن نداشت و انگار هیچ غمی از این اتفاقات نمیخورد.
هوش مصنوعی: دیگر از خانه بیرون رفتم و فریاد زدم و اشک ریختم. اما او در خواب عمیق غوطهور بود و هیچ از درد و رنج جهان نمیدانست.
هوش مصنوعی: دیشب بیخبر از خودم در بستر غم خوابیده بودم، تا صبح همچنان شمع روشن بود و چشمانم لحظهای خواب نداشتند.
هوش مصنوعی: ای کسی که میگویی خوشدل هستی، دریغا! همین خوشدلی در زمان ما پنهان شده است، یا این که کسی از نسل آدمیان آن را نداشته است.
هوش مصنوعی: صبر من ناگهان از دستم رفت و هیچ کس نمیتواند بگوید که این موضوع چقدر برایم غریب و ناآشنا بود.
هوش مصنوعی: ای عشق، تو که با آمدنت باعث شرف و بقا این احساس درد و غم شدی، هیچ چیز از ارزش و اهمیت این احساس کم نیست.
هوش مصنوعی: این دل خسرو که به خاطر عشق جوانان تجربیات زیادی به دست آورده، همچنان دلی خونین و غمگین باقی مانده که هیچ گاه از محبت شیرینی نجات نیافته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم دلجوئی دلم از مردم عالم نداشت
داغ من مرهم ندید و راز من محرم نداشت
بلبل این گلستان صد آشیانرا کهنه کرد
آن گل خودرو وفایش عمر یک شبنم نداشت
منکه غمخوار دلم از من مپرس احوال او
[...]
هر که از عالم مجرد شد غم عالم نداشت
مالک دینار شد هر کس که یک در هم نداشت
گوهر مقصود را در دامن همت نیافت
رخنه دل را صدف یک چند تا محکم نداشت
این زمان هر آدمی صد دیو را ره می زند
[...]
شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت
چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت
در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت
ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت
از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج
[...]
ای خوش آن عالم که در وی راه پای غم نداشت
نقشها برداشت اما صورت خاتم نداشت
حسن را چندین هزار آیینه پیش رخ نبود
عکس جان گر در تن نامحرم و محرم نداشت
بود کوتاه از گریبان روان دست اجل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.