کس به خود دلبسته آن زلف چون زنجیر نیست
پایبند کس به جز سر رشته تقدیر نیست
گر ز تیغش رخنهای در جان نشد، تقصیر ماست
یک سر مو، باری از مژگان او تصیر نیست
تیر باران بلا از بس که آمد بر تنم
هر بن مویم که بینی، بینشان تیر نیست
گفتم آخر کم ز تکبیری اگر عاشقکشی
گفت قتل پشهای را حاجت تکبیر نیست
دل گرفت از عالمم چون مرغ برخواهم پرید
بیش از اینم طاقت این خانه دلگیر نیست
پند پیران سود میدارد جوانان را ولی
نوجوانان را سر و سودای پند پیر نیست
اهلی اندر دام غم تسلیم شو اندیشه چند
تا نگردی کشته در دام بلا تدبیر نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق عاشقانه و تقدیر انسان است. شاعر میگوید که هیچکسی به زلف معشوقهاش دل نبسته و تنها به سرنوشت خود وابسته است. او بیان میکند که اگرچه درد و رنجهای بسیاری را تحمل کرده، اما محبت معشوقش باعث شده که احساس کند هیچ چیزی او را نمیتواند آزار دهد. علاوه بر این، شاعر اشاره میکند که نصیحت پیران برای جوانان مفید نیست، چون جوانان بیشتر به شور و شوق خود اهمیت میدهند تا نصیحتهای دیگران. در نهایت، او به ضرورت تسلیمشدن در برابر دردها و مشکلات زندگی اشاره میکند و میگوید تا زمانی که خود را تسلیم نکنیم، نمیتوانیم از دام بلا رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: هیچکس به زیبایی و جذابیت آن زلف مانند زنجیر وابسته نیست؛ هیچکس جز سرنوشت نمیتواند او را به خود ببندد و مقید کند.
هوش مصنوعی: اگر از تیغ او جراحتی به جان ما نرسیده، تقصیر خود ماست که کوچکترین آسیبی نمیخواهیم و در نهایت نمیتوانیم از جاذبههای چشمان او چشم بپوشیم.
هوش مصنوعی: بسیاری از مشکلات و مصیبتها به من آسیب زدهاند و به اندازهای که این ضربات به من رسیده، دیگر هیچ نشانهای از آنها بر روی موهایم نمیتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: گفتم اگر عاشق را بکشی، باید با صدای بلند خدا را بزرگ بشماری؛ او در جواب گفت: برای کشتن یک پشه نیازی به صدا زدن خدا نیست.
هوش مصنوعی: دل من از این دنیا و شرایطش خسته شده و احساس میکنم مانند پرندهای هستم که میخواهد پرواز کند. دیگر نمیتوانم در این فضای ناراحتکننده و دلگیر بمانم.
هوش مصنوعی: سخنان و نصایح بزرگترها برای جوانان مفید و حمایتکننده است، اما نوجوانان به این توصیهها اهمیتی نمیدهند و توجهی به آنها ندارند.
هوش مصنوعی: در چنگ غم قرار گرفتهای، خود را تسلیم کنید. فکر و تدبیر نکنید که در این دام بلا کشته نشوید؛ به هر حال چارهای نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عقل را تدبیر باید عشق را تدبیر نیست
عاشقان را عقل تر دامن گریبانگیر نیست
عشق بر تدبیر خندد زان که در صحرای عقل
هر چه تدبیرست جز بازیچهٔ تقدیر نیست
عشق عیارست و بر تزویر تقدیرش چکار
[...]
ماسوی الله جز خیالی نیست می بینم به خواب
این چنین نقش خیالی قابل تعبیر نیست
در سر زلفش دل ما مدتی پابست شد
این چنین دیوانه را خوشتر از آن زنجیر نیست
کی رسد هرگز به مقصودی درین راه خدا
[...]
بیتصرف حسن را در هیچ دل تاثیر نیست
بیوقوف کیمیاگر نفع در اکسیر نیست
کلک مانی سحر کرد و بر دلی ننهاد بند
کانچه مقصود دل است از حسن در تصویر نیست
دست عشقت کز تصرفهای کامل کوته است
[...]
چاره خاموشی بود هر جا سخن در شیر نیست
تیر بر سنگ آزمودن جز زیان تیر نیست
گر بخلق الفت نمی گیرم گناه من بدان
طینت ابنای دهر از خاک دامن گیر نیست
خواری و عزت درین محنت سرا یکسان بود
[...]
وصل زلف او به دست کوشش تدبیر نیست
دوری این راه از کوتاهی شبگیر نیست
بارها سیلاب را در نیمه راه افکنده ام
آهنین پایی چو من در حلقه زنجیر نیست
آستین افشانی یوسف، گل وارستگی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.