ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

گر باده با مشافههٔ دوستان خوش است

جای چمانه بر چمن بوستان خوش است

گل‌های بوستان چو رخ دوستان ماست

پس بوستان ما ز رخ دوستان خوش است

گیتی جوان شد از سر و پیری گرفت می

مجلس به زیر سایهٔ سرو جوان خوش است

هم ابر دُرفِشان شد و هم باغ گل‌فشان

این گلفشان به صحبت این دُرفِشان خوش است

گر جام می به دیده خوش آید شگفت نیست

در جام می لطافت جان است و جان خوش است

بلبل حکایت گل و مل خوش کند همی

او را ز بهر این دو حکایت زبان خوش است

خوش دار دل به عشرت و شادی که در جهان

تا ما خوشیم و عشرت ما خوش، جهان خوش است