فلک با بخت من دائم به کین است
که با من بخت و دوران هم به کین است
گهم خواند جهان گاهی براند
جهان گاهی چنان گاهی چنین است
که میداند که خشت هر سرایی
کدامین سروقد نازنین است
ز خاک شاهدی روییده باشد
به هر بستان که برگ یاسمین است
وفایی گر نمییابی ز یاری
مده دل گر نگارستان چین است
وفاداری مجوی از دهر خونخوار
وفایی از کسی جو که امین است
ندارد سعدیا دنیا وقاری
به نزد آن کسی کاو راه بین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گُلت چون نیمپژمرده چنینست،
سزاوارِ هزاران آفرینست.
بزینت باغ چون خلد برینست
ریاحین اندرو چون حور عینست
نثار آسمان لؤلوی لالاست
شعار بوستان دیبای چینست
خمیده همچو خاتم شاخ گلبن
[...]
ولی آن چیز کان حق الیقینست
بنتوان گفت خاموشیم ازینست
بهار ار چه بهشتی راسیتنست
دل رنجور او با ما به کینست
ز باغ و نو بهار آنرا چه حاصل
که سرو و سوسنش زیر زمینست؟
گلین اندام او را حال چونست
[...]
چراغ جمله عالم عقل و دینست
تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.