گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

بهار ار چه بهشتی راسیتنست

دل رنجور او با ما به کینست

ز باغ و نو بهار آنرا چه حاصل

که سرو و سوسنش زیر زمینست؟

گلین اندام او را حال چونست

که در وقت گلش بستر گلینست؟

شکوفه ناشکفته در دل شاخ

چو در تابوت روی نازنینست

حجاب خاک اگر برگیری از پیش

همه پر نرگس و پر یاسمینست

تو پنداری که در هر ذرّة خاک

رخ و چشم نگاری در کمینست

همی ریزد گل نو رسته در خاک

از ایرا نالۀ بلبل حزینست

گیاهی بر دمد سروی بریزد

چه شاید کرد رسم عالم اینست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
وطواط

بزینت باغ چون خلد برینست

ریاحین اندرو چون حور عینست

نثار آسمان لؤلوی لالاست

شعار بوستان دیبای چینست

خمیده همچو خاتم شاخ گلبن

[...]

سعدی

فلک با بخت من دائم به کین است

که با من بخت و دوران هم به کین است

گهم خواند جهان گاهی براند

جهان گاهی چنان گاهی چنین است

که می‌داند که خشت هر سرایی

[...]

امیرخسرو دهلوی

چراغ جمله عالم عقل و دینست

تو عاشق شو که به ز آن جمله اینست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه