توانگری نه به مال است پیش اهل کمال
که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال
من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم
تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
محل قابل و آنگه نصیحت قائل
چو گوش هوش نباشد چه سود حُسنِ مَقال؟
به چشم و گوش و دهان آدمی نباشد شخص
که هست صورت دیوار را همین تمثال
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است
به گوش مردم نادان، چو آب در غربال
دل ای حکیم در این مَعبر هَلاک مبند
که اعتماد نکردند بر جهان، عُقّال
مکن به چشم ارادت نگاه در دنیا
که پشت مار به نقش است و زهر او قَتّال
نه آفتابِ وجودِ ضعیفِ انسان را
که آفتابِ فلک را ضرورت است زوال
چنان به لطف همی پرورَد که مروارید
دگر به قهر چنان خرد میکند که سُفال
برفت عمر و نرفتیم راه شرط و ادب
به راستی که به بازی برفت چندین سال
کنون که رغبت خیر است زورِ طاعت نیست
دریغ، زور جوانی که صرف شد به محال
زمان توبه و عذر است و وقت بیداری
که پنج روز دگر میرود به اِسْتِعجال
کنون هوای عمل میزند کبوتر نفْس
که دست جور زمانش نه پر گذاشت نه بال
چنان شدم که به انگشت مینمایندم
نماز شام که بر بام میروم چو هلال
وصال حضرت جانآفرین مبارک باد
که دیر و زود فراق اوفتد در این اَوصال
به زیر بار گنه، گام برنمیگیرم
که زیر بار به آهستگی رود حَمّال
چنین گذشت که دیگر امید خیر نماند
مگر به عفوِ خداوندِ مُنْعِمُ متعال
بزرگوار خدایا به حق مردانی
که عارفان جمیلاند و عاشقان جمال
مبارزان طریقت که نفْس بشکستند
به زور بازوی تقویٰ و لِلْحُروبِ رِجال
یُقَدِّسونَ لَهُ بِالْخَفِيِّ وَ الْإِعلان
یُسَبِّحونَ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الآصال
مراد نفس ندادند از این سرای غرور
که صبر پیش گرفتند تا به وقت مجال
قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند
شب فراق به امید بامداد وصال
به سِرّ سینهٔ این دوستان عَلَیالتَّفصیل
که دست گیری و رحمت کنی عَلَیالْإِجمال
رهی نمیبرم و چارهای نمیدانم
به جز محبت مردان مستقیم احوال
مرا به صحبت نیکان امیدْ بسیار است
که مایهداران رحمت کنند بر بَطّال
بوَد که صدرنشینانِ بارگاهِ قبول
نظر کنند به بیچارگان صَفِّ نِعال
توقع است به اِنعام دائمُالْمعروف
ز بهر آنکه نه امروز میکند إِفْضال
همیشه در کرمش بودهایم و در نِعَمَش
از آستانِ مُربِّی کجا روند اطفال؟
سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش
سؤال نیز چه حاجت؟ که عالِم است به حال
من آن ظَلومِ جَهولم که اوّلم گفتی
چه خواهی از ضُعفا ای کریم و از جُهّال؟
مرا تحمل باری چگونه دست دهد؟
که آسمان و زمین برنتافتند و جِبال
ثنای عزّت حضرت نمیتوانم گفت
که ره نمیبرد آنجا قیاس و وهم و خیال
خِتام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش
به خیر کن؛ که همین است غایةُالآمال
بر آستان عبادت وقوف کن سعدی
که وهم منقطع است از سُرادِقات جَلال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوع توانگری و ارزشهای واقعی زندگی میپردازد. او میگوید که ثروت تنها تا زمان مرگ اهمیت دارد و بعد از آن اعمال نیک انساناند که باقی میمانند. او توصیههایی به خواننده میکند که در این دنیا نباید به ظواهر وابسته باشد و نباید به دنیا دل خوش کرد، زیرا این دنیا ناپایدار است. شاعر از تجربه خود میگوید که عمرش به بطالت گذشته و حالا که به فکر عمل خیر است، فرصت جوانی را از دست داده است.
او از خداوند طلب عفو و رحمت میکند و بر لزوم همراهی با نیکان تأکید مینماید. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که تنها در پرتو رحمت الهی میتوان به خیر رسید و از زندگی حقیقی بهرهمند شد.
هوش مصنوعی: ثروت واقعی در داشتن مال و اموال نیست، بلکه در دانش و کمال است. زیرا مال فقط تا نزدیک مرگ ارزش دارد و بعد از آن، کارهای نیک و اعمال صالح اهمیت پیدا میکند.
هوش مصنوعی: من هر آنچه که برای روشنی سخن لازم است به تو میگویم. تو میتوانی از گفتههایم پند بگیری یا اینکه از آن دلزده شوی.
هوش مصنوعی: اگر شخصی آمادگی شنیدن و پذیرش نصیحت را نداشته باشد، حتی بهترین و زیباترین سخنها هم تاثیری نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر به چشم و گوش و دهان انسان توجه کنیم، متوجه میشویم که او فقط یک تصویر یا ظاهری از دیوار را مشاهده میکند و هیچ شخصی در واقعیت وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نصیحت و اندرز دیگران، برای افرادی که درک درستی ندارند، تاثیری ندارد. مانند اینکه صدای باد در قفس شنیده میشود یا آب از غربال عبور میکند و نتیجهای ندارد.
هوش مصنوعی: ای حکیم، دل خود را در این گذرگاه تباه نکن، زیرا عاقلانی که به دنیا اعتماد نکردند، به این سرنوشت دچار نشدهاند.
هوش مصنوعی: در زندگی، به هر چیزی که با محبت و ارادت به آن نگاه میکنی، دقت کن؛ زیرا ممکن است ظاهری زیبا و جذاب داشته باشد، اما در باطن ممکن است خطرناک و ویرانگر باشد.
هوش مصنوعی: وجود ضعیف انسان نمیتواند مانند خورشید آسمان دوام بیاورد و به همین دلیل دیر یا زود از بین میرود.
هوش مصنوعی: چنان با مهربانی و محبت انسان را تربیت میکند که مانند پرورش مروارید به آرامی و با دقت انجام میشود، در حالی که در مقابل، میتواند آنچه را که نازک و ضعیف است، مانند سفال، به راحتی خرد کند.
هوش مصنوعی: عمری از ما سپری شد و ما هیچ گام در مسیر درست و با رعایت آداب برنداشتیم. به راستی که سالها در بیتوجهی و بینظمی گذشت.
هوش مصنوعی: اکنون که علاقه به کارهای خوب وجود دارد، دیگر نیازی به زور و اجبار برای اطاعت نیست. جوانی که باید صرف کارهای مفید شود، به هدر رفته است.
هوش مصنوعی: زمانی برای توبه و عذرخواهی است و لحظهای برای بیدار شدن، زیرا تنها پنج روز دیگر باقیمانده و سریع در حال گذر است.
هوش مصنوعی: اکنون روح انسان مشتاق انجام کارهای نیک است، اما شرایط سخت زمانه به او اجازه نمیدهد که نه از بالهای خود بهره ببرد و نه گامهایش را به سمت عمل بردارد.
هوش مصنوعی: من به حالتی رسیدم که از روی نمازش را به من نشان میدهند، مثل هلال ماه که بر بام میرود.
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که به وصل محبوبش نائل میشود، چرا که در این پیوند، دیر یا زود دوری و جدایی پیش خواهد آمد.
هوش مصنوعی: من زیر بار گناه نمیروم، چون میدانم که مانند یک باربر آرام و آهسته، این بار سنگین مرا به زمین میزند.
هوش مصنوعی: به این شکل گذشت که دیگر هیچ امیدی به خوبی باقی نمیماند جز به بخشش خدای بزرگ و generous.
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، به حق آن مردان که عارفان زیبا و عاشقان زیبایی هستند، به ما رحمت کن.
هوش مصنوعی: مبارزانی که به منظور رسیدن به کمال معنوی و شکستن محدودیتهای نفس خود، با قدرت اراده و تقوا به مبارزه پرداختهاند، همانند جنگجویانی هستند که در میدان نبرد با مردانگی و شجاعت خود به نبرد میپردازند.
هوش مصنوعی: آنها به طور پنهانی و آشکار او را تقدیس میکنند و در صبح و شام او را ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: در این جهان فریبنده، به هیچکس اجازه ندادند که به خواستههای نفسانی خود برسد؛ بنابراین صبر را پیشه کردند تا زمانی که فرصت مناسبی پیش بیاید.
هوش مصنوعی: آنها از پشت سر به من میتازند و سرزنش میکنند، اما با این حال در شب جدایی خوشحال هستند و به روز وصال امیدوارند.
هوش مصنوعی: به عمق دل این دوستان آگاه شو و به طور دقیق به احساسات و مشکلاتشان رسیدگی کن، در حالی که به طور کلی هم بر آنها رحمت کنی.
هوش مصنوعی: من راهی نمیروم و چارهای نمییابم، جز اینکه به عشق و محبت مردان راستین دل بسپارم.
هوش مصنوعی: من به گفتوگو با انسانهای نیکو امید زیادی دارم، زیرا افراد با کرامت بر بیعملی و ناتوانی ما دلرحم خواهند بود.
هوش مصنوعی: شاید افرادی که در جایگاههای بالا و قدرت هستند، به کسانی که در وضعیت بدی قرار دارند، توجهی نکنند و آنها را نادیده بگیرند.
هوش مصنوعی: انتظار داشتن از کسی که همیشه نیکوکاری میکند، به خاطر این است که او امروز به ما لطف نکرده است.
هوش مصنوعی: ما همیشه در رحمت و لطف او بودهایم و از درگاهِ پرورشدهندهاش، کودکانی چه میتوانند بروند؟
هوش مصنوعی: سوالی نیست مگر از گنجینههای بخشندگیاش. نیازی به پرسش نیست، چون او به همه حالات و نیازها آگاه است.
هوش مصنوعی: من فردی نادان و ستمگر هستم که وقتی به من گفتند از ضعیفان و نادانان چه میخواهی، تو ای بخشنده؟ نتوانستم پاسخ قانعکنندهای بدهم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم بار سنگینی را تحمل کنم، در حالی که نه آسمان و نه زمین قادر به تحمل آن بودند و کوهها هم نتوانستند؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم ستایش مقام والای حضرت را به زبان بیاورم، زیرا قیاس، تصور و خیال نمیتواند به آنجا دست یابد.
هوش مصنوعی: خدایا، در پایان عمرم لطف و رحمت خود را شامل حال من کن تا این راهی باشد که همیشه آرزوش را داشتم.
هوش مصنوعی: در آستان خداوند، به عبادت بپرداز و متوقف شو، زیرا تصور و خیال از دیدن عظمت و جلال او قطع شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۲۲
قفا خورند و ملامت برند و خوش باشند
شب فراق به امید بامداد وصال
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.