میرفت و هزار دیده با او
همچون شکری لبی و پوزی
باز آمد و عارضش دمیده
مانند شبی به روی روزی
چندان که نشاط کرد و بازی
در من اثری ندید و سوزی
گفتا شکرم بیار و بادام
گفتم نخرم سرت به گوزی
تو پار گریختی چو آهو
و امسال بیامدی چو یوزی
سعدی خط سبز دوست دارد
نه هر الف جوالدوزی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میرُست به باغ دلفروزی
میکرد به غمزه خلق سوزی
ای وصل تو اصل دلفروزی
روی تو نشان نیک روزی
وصل تو وفا نکرد لیکن
هجران تو کرد کینه توزی
دل جامه صبر می کند چاک
[...]
ای گرگ نگفتمت که روزی
بیچاره شوی به دست یوزی
دولت آن شد که دل فروزی
وز ترک امل کلاه دوزی
دیدار منت چو نیست روزی
در آتش شوق چند سوزی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.