گنجور

 
سعدی

عبدالقادرِ گیلانی را، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیْهِ، دیدند در حرمِ کعبه روی بر حَصْبا نهاده، همی‌گفت: ای خداوند! ببخشای! وگر هرآینه مستوجب عقوبتم؛ در روزِ قیامتم نابینا برانگیز تا در رویِ نیکانْ شرمسار نشوم.

روی بر خاکِ عجز، می‌گویم

هر سحرگه که باد می‌آید:

«ای که هرگز فرامشت نکنم

هیچت از بنده یاد می‌آید؟»

 
 
 
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش محمدرضا خسروی
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
حکایت شمارهٔ ۳ به خوانش دکتر مریم صمدی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم