خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست
آن قامتست نی به حقیقت قیامتست
زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
بوی بهار میدمدم یا نسیم صبح
باد بهشت میگذرد یا پیام اوست
دل عشوه میفروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
بیچاره ماندهام همه روزی به دام او
و اینک فتادهام به غریبی که کام اوست
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و او را با عناصر طبیعت و زندگی مقایسه میکند. خورشید در سایه زلف معشوق است و قامت او مانند درخت صنوبر زیباست. شاعر احساس میکند که قیامت و رستاخیز او در وجود این معشوق نهفته است. او برای مرگ دلش خوشحال است چون معشوق آب حیات را به او میدهد. عطر بهار و نسیم صبح هم از وجود او به مشام میرسد. شاعر خود را مانند پرندهای میبیند که در زلف معشوق گرفتار شده و از این عشق به تنگ آمده است. او به غریبی و دلتنگی در پی معشوق اشاره دارد و در نهایت بیان میکند که خود را غلام و بنده عشق او میداند.
هوش مصنوعی: خورشید در سایهی تاریک زلف او، مانند شب است و طوبی (درخت بهشتی) غلام و بندهی قامت زیبای اوست.
هوش مصنوعی: آن قامت همچون نی است و تنها به صورت ظاهری نیست، بلکه در حقیقت نمایانگر قیامت است؛ زیرا که در قیام او، رستاخیز من نیز به وقوع میپیوندد.
هوش مصنوعی: من در این موقعیت به مرگ فکر میکنم و از آن ناراحت نیستم، زیرا وجود او مانند آب حیات برای من است و زیباییاش مانند یاقوت است.
هوش مصنوعی: بوی بهار به مشام میرسد و یا نسیم خنک صبح مانند نسیم بهشت میوزد؛ این ممکن است نشانهای از حضور یا پیام خوش خداوند باشد.
هوش مصنوعی: دل دلربایی میکرد که من مانند مرغی هستم که زیر پای او افتادهام و اکنون در دام زلف او گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: من همیشه در دام او گرفتار ماندهام و حالا به دکتری افتادهام که حس او را برآورده میکند.
هوش مصنوعی: هر لحظه وقتی به تو فکر میکنم، دلم از غم و اندوه پُر میشود. تا اینکه به یاد میآورم که سعدی، عبد و بندهی کیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
# مرگ، دل نه مرگ دل
گسترده در بسیطهٔ آفاق نام اوست
گردون مطیع او و زمانه غلام اوست
آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست
گر زانک مشک ناب ز چین می شود پدید
صد چین در آن دو سلسله ی مشک فام اوست
مقبل کسی کش او بغلامی کند قبول
[...]
فرماندهی که خسرو گردون غلام اوست
در بر و بحر خطهٔ شاهی به نام اوست
احوال خلق عالم و ارزاق مرد و زن
قائم به عدل شامل و انعام عام اوست
روی زمین ز شعلهٔ خورشید حادثات
[...]
نقدی ست دل که سکّهٔ محنت به نام اوست
آن طایری که سلسلهٔ عشق دام اوست
با جم چه کار مست خرابات عشق را
چون آب خضر باده و خورشید جام اوست
از محرمان خلوت خاص است هرکه را
[...]
شهزاده یی که میر علی حمزه نام اوست
جبریل اگر بعرش پرد مرغ بام اوست
در وصف او مگو که سپهرش مقام شد
گو: پایه سپهر بلند از مقام اوست
هر کو شنیدی بوی شمیمی ز مشهدش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.