گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

چرا به سرکشی از من عنان بگردانی

مکن که بیخودم اندر جهان بگردانی

ز دست عشق تو یک روز دین بگردانم

چه گردد ار دل نامهربان بگردانی

گر اتفاق نیفتد قدم که رنجه کنی

به ذکر ما چه شود گر زبان بگردانی

گمان مبر که بداریم دستت از فتراک

بدین قدر که تو از ما عنان بگردانی

وجود من چو قلم سر نهاده بر خط توست

بگردم ار به سرم همچنان بگردانی

اگر قدم ز من ناشکیب واگیری

و گر نظر ز من ناتوان بگردانی

ندانمت ز کجا آن سپر به دست آید

که تیر آه من از آسمان بگردانی

گرم ز پای سلامت به سر در اندازی

ورم ز دست ملامت به جان بگردانی

سر ارادت سعدی گمان مبر هرگز

که تا قیامت از این آستان بگردانی