سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده
افتاده زمین به حضرت او
گردونش به خدمت ایستاده
خورشید و مهش ز خوبرویی
سر بر خط بندگی نهاده
خورشید که شاه آسمان است
در عرصه حسن او پیاده
وه وه که بزرگوار حوریست
از روزن جنت اوفتاده
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده
در گلشن بوستان رویش
زنگی بچگان ز ماه زاده
سعدی نرسد به یار هرگز
کاو شرمگن است و یار ساده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از بتی زیبا و ساده سخن میگوید که در مجلسی مشغول نوشیدن شراب است. او با زیبایی خود همه را تحت تأثیر قرار داده و در برابر او همه چیز به خدمت ایستاده است. خورشید و ماه به خاطر زیبایی او سر بر زمین گذاشتهاند و حوریان بهشت نیز از او الهام گرفتهاند. شعر به توصیف زیبایی چهره و موی بت میپردازد و در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که خود او (سعدی) از محبوبش دور است، زیرا محبوبش شرمگین و ساده است.
هوش مصنوعی: شخصی مست با خوشحالی بتی زیبا و ساده را در دست دارد و در حال نوشیدن شراب است.
هوش مصنوعی: در جمع دوستانی که مشغول نوشیدن شراب هستند، عدهای کمربند خود را محکم بسته و لباسهای خود را باز کردهاند.
هوش مصنوعی: زمین به خاطر او در حال فروتن شدن است و آسمان در خدمت او ایستاده است.
هوش مصنوعی: خورشید و ماه به خاطر زیبایی معشوق به سجده افتادهاند و خود را در خدمت او قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: خورشید که سلطان آسمان است، در مقابل زیبایی او همچون یک نفر پیاده به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: وا چه خوب که آن بانوی بزرگوار از بهشت به این دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: رنگ لبهای او همچون سنگ قیمتی عقیق و موهایش مانند گیسوانی است که به زیبایی تاب خوردهاند.
هوش مصنوعی: در باغی پر از گل، بچهای زنگی به دنیا آمده است که از ماه الهام گرفته است.
هوش مصنوعی: سعدی به کسی که از او خجالت میکشد، هرگز نمیتواند برسد، زیرا یار او دل ساده و بیپیرایهای دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
جانا سوی باغ کی خرامی
[...]
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
ای پای بر آسمان نهاده
دستت در گنجها گشاده
آوازه جود زر فشانت
در گنبد سیم گون فتاده
روی از لطفت چو گل ز مهتاب
[...]
ای از پی حلّ و عقد دایم
در بند و گشایش او فتاده
جز با محرم ز غایت حفظ
راز دل خود برون نداده
سرکوفته یی و از صلابت
[...]
جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
سیل آمد و درربود جان را
آن سیل ز بحرها زیاده
جان آب لطیف دیده خود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.