معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
جانا سوی باغ کی خرامی
تو گشته سوار و ما پیاده
تا بینی فرشهای مینا
گسترده به دشتهای ساده
بر دامن گل ز لاله ها چرخ
کرد است پیالهای باده
گریان به هوا در ابر و گلها
زان گریه به خنده اوفتاده
گل چو شاهی نشسته بر تخت
نرگس چو غلامی ایستاده
آن جامه پیروزه دریده
این گرزن کهربا نهاده
باز آمد عندلیب مقبل
آن دل شده زبان گشاده
وز باغ برفت زاغ مدبر
آن هیچ کس حرام زاده
گشتند ز ابیات قوامی
شیران نر آهوان ماده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از هفت خزینه در گشاده
بر چهار گهر قدم نهاده
ای پای بر آسمان نهاده
دستت در گنجها گشاده
آوازه جود زر فشانت
در گنبد سیم گون فتاده
روی از لطفت چو گل ز مهتاب
[...]
ای از پی حلّ و عقد دایم
در بند و گشایش او فتاده
جز با محرم ز غایت حفظ
راز دل خود برون نداده
سرکوفته یی و از صلابت
[...]
جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
سیل آمد و درربود جان را
آن سیل ز بحرها زیاده
جان آب لطیف دیده خود را
[...]
سرمست بتی لطیف ساده
در دست گرفته جام باده
در مجلس بزم باده نوشان
بسته کمر و قبا گشاده
افتاده زمین به حضرت او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.