گنجور

 
سعدی

طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن

با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن

گر من نگویمت که تو شیرین عالمی

تو خویشتن دلیل بیاری به هر سخن

واجب بود که بر سخنت آفرین کنند

لیکن مجال گفت نباشد تو در سخن

در هیچ بوستان چو تو سروی نیامده‌ست

بادام چشم و پسته دهان و شکرسخن

هرگز شنیده‌ای ز بن سرو بوی مشک؟

یا گوش کرده‌ای ز دهان قمر سخن؟

انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث خویش

من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن

چشمان دلبرت به نظر سحر می‌کنند

من خود چگونه گویمت اندر نظر سخن

ای باد اگر مجال سخن گفتنت بود

در گوش آن ملول بگوی این قدر سخن

وصفی چنان که لایق حسنت نمی‌رود

آشفته حال را نبود معتبر سخن

در می‌چکد ز منطق سعدی به جای شعر

گر سیم داشتی بنوشتی به زر سخن

دانندش اهل فضل که مسکین غریق بود

هر گه که در سفینه ببینند تر سخن

 
 
 
غزل ۴۶۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

ای ابر نکته قطره و بحر گهر سخن

وی مهر نور بخشش و ای کان زر سخن

ای بلبل غریب نوای لطیف طبع

ای طوطی بدیع‌سرای شکر سخن

تو بحر فضل را صدف در حکمتی

[...]

سیف فرغانی

ما فتنه بر توایم و تویی فتنه بر سخن

دانسته ای که هست ز طوطی هنر سخن

ما را همی دهد ز میانت کمر نشان

ما را همی کند ز دهانت خبر سخن

در مصر خوبی تو نگردد شکر فراخ

[...]

کمال خجندی

طوطی ب نو دید و در افتاد در سخن

برد از دهان ننگ نو ننگ شکر سخن

از فندق تو هیچ نخیزد به جز نبات

در پسته تو هیچ نگنجد مگر سخن

اول حدیث روی نو گویند بلبلان

[...]

جامی

ریزد شکر لبت به خط سبز در سخن

طوطی که دیده است بدینسان شکر سخن

دشنام عاشقان به رقیبان حواله کن

حیف آیدم که رنجه کنی لب به هر سخن

در کوی عقل می نشود یافت محرمی

[...]

صائب تبریزی

امروز رخ نشسته به خون جگر سخن

از صلب خامه آمده با چشم تر سخن

هر نقطه شاهدی است که بر صفحه وجود

هرگز نداشت جز گره دل ثمر سخن

روزی که از شکاف قلم چشم باز کرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه