بزنی اگر به تیرم نظر از تو برنگیرم
منم آن مریض مجنون که دوا نمیپذیرم
همه شب خیال زلفت به ضمیر ماست مضمر
چه عجب که ضیمران زار شود همه ضمیرم
چه نهی به پای بندم چه گره زنی کمندم
که گریز پا ز بستان و ز دام ناگزیرم
بهل این حدیث یک سو منما بر آینه رو
که خوری به خویش سوگند که فرد و بینظیرم
به جهنمم چه با تو همه شب غنودهام خوش
به بهشتم ارچه بیتو به فلک رسد نفیرم
چه کنی تو گنج و گوهر که گدا نمینوازی
که تو اصل کیمیا و من رهنشین فقیرم
به هوای مشکمویی دل ما و های و هویی
نفسی خوش است امشب چو شمیمهٔ عبیرم
نه به مرگ و قتل آشفته ز دامنت کشد دست
چو شهید عشق گشتم به خدا که من نمیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و وابستگی شاعر به معشوق است. شاعر به شدت تحت تأثیر زیبایی و جذبه معشوق خود قرار دارد و به نوعی از درد و رنج ناشی از عشق سخن میگوید. او حتی با وجود مشکلات و رنجهایی که عشق برایش به همراه دارد، به عشق و وابستگیاش ادامه میدهد و خود را بینهایت وابسته به معشوق میداند. در نهایت، شاعر به قدرت عشقش اشاره میکند و تأکید دارد که هیچ چیزی نمیتواند او را از این عشق جدا کند.
هوش مصنوعی: اگر تیر نگاهت به من بیفتد، هرگز از تو چشم نمیپوشم. من مثل آن دیوانهای هستم که هیچ درمانی را نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: هر شب در ذهن ما تصویر زلف تو وجود دارد. این انتظار طبیعی است که دلهای ما دچار پریشانی و بیقراری شوند، زیرا همه وجود من تحت تأثیر این خیال است.
هوش مصنوعی: هرچه تو بخواهی مرا محدود کنی یا به دام بیندازی، من از این باغ و این دام فرار میکنم و راهی برای گریز پیدا میکنم.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که به این موضوع توجه نکن و آن را کنار بگذار. من به آینه نگاه نمیکنم، چون به خودم قسم میخورم که در نوع خود بینظیر و منحصر به فرد هستم.
هوش مصنوعی: من به جهنم چه، وقتی که با تو در شب آرام گرفتهام؛ البته خوشحالم اگر در عوض، بیتو در بهشت هم فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: چه سودی دارد که تو از ثروت و جواهرات برخورداری، وقتی که گدا و بیپول به تو دسترسی ندارد؟ تو جوهره و ارزش واقعی هستی و من فقط فردی هستم که در کنار تو قرار دارم و نیازمند کمک توام.
هوش مصنوعی: امشب دل ما به خاطر حضور معشوق و زیباییاش خوشحال و شاداب است، مانند بوی خوشی که از گلها به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: اگرچه مرگ و کشتن میتوانند انسان را در دامی گرفتار کنند، اما چون در عشق به مقام شهید رسیدهام، به خدا قسم که من نمیرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار در نبندم
[...]
زشکنجه گر بمیرم نظر از تو برنگیرم
چون زتست درد درمان زکسی نمی پذیرم
تو زحسن بی نظیری بدیار ماه رویان
من دلشده نظرباز و بعشق بی نظیرم
چه رها کنی زبندم که سراست در کمندم
[...]
بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تیرم
بکن آنچه میتوانی که من از تو ناگزیرم
همه شرط عاشق آنست که کام دوست جوید
بکن ار کنی قبولم، ببر ار بری اسیرم
سر من فرو نیاید به کمند پهلوانان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.