چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنهانگیزت
دریغا بوسهْ چندی بر زنخدان دلاویزت
خدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کی
سپر انداخت عقل از دست ناوکهای خونریزت
برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی
فغان از قهر لطفاندود و زهر شِکَّرآمیزت
لب شیرینت ار شیرین بدیدی در سخن گفتن
بر او شکرانه بودی گر بدادی ملک پرویزت
جهان از فتنه و آشوب یک چندی برآسودی
اگر نه روی شهرآشوب و چشم فتنهانگیزت
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاری
چو بیند دست در آغوش مستان سحرخیزت
دمادم درکش ای سعدی شراب صرف و دم درکش
که با مستان مجلس درنگیرد زهد و پرهیزت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت ساقی و تاثیر او بر دلها و عقل انسانها میپردازد. شاعر به عشق و فتنهگری ساقی اشاره میکند و از غم و شوری که ناشی از عشق اوست، سخن میگوید. او از لب شیرین ساقی و تاثیر کلماتش بر انسانها یاد میکند و بیان میکند که اگر دنیا از فتنه و آشوبی که به وجود آورده آسوده شده، به خاطر جذابیت و چشمان فریبنده ساقی است. شاعر در انتها دعوت میکند که از لذت زندگی و شراب بهرهمند شوند و به دور از زهد و پرهیز زندگی کنند.
ای ساقی با ساق وسوسهانگیزت چه دلها که غارت نکردی. افسوس که نمیتوان چند بوسهای بر چانهٔ دلربایت نهاد. [ زنخدان = چانه / دل بردن = شیفته و بیقرار کردن / دلآویز = زیبا و دوستداشتنی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
تا کی میخواهی عشوههای نافذ خویش را چونان تیری از هر جانب به سویم روانه سازی؟ عقل از دست غمزههای جانشکارت سپر انداخت و تسلیم شد. [ خدنگ = درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ بدین اعتبار گویند، مجازاََ به معنی تیر / غمزه = ناز و عشوه / ناوک = تیر کوچک، در اینجا منظور مژگان معشوق است. / سپر انداختن = تسلیم شدن، عاجز و ناتوان گشتن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آمیزگاری و اختلاط میکنی و میگریزی. چهره مینمایی و آن را از پیش نگاه میربایی. آه از این قهر به مهرآمیخته و فریاد از آن زهر نوشآمیزت. [ برآمیختن = موافقت کردن، سازگاری نمودن / نمودن = نشان دادن / فغان = آه و فریاد / شکّرآمیز = شکرآمیخته، شیرین ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر شیرین، لبان شکرآمیزت را در حال سخن گفتن میدید، برای او واجب بود که به شکرانهٔ برخورد با آن لب و سخنان شیرین حتّی مُلکِ پرویز را ببخشد. [ لب شیرین = لب لطیف و با طراوت، لبی که در آن شادی و نشاط باشد لبی که سخنان فصیح و بلیغ میگوید. / شیرین = شاهزادهٔ ارمنی و معشوقهٔ خسروپرویز است. / پرویز = مراد خسروپرویز، شاهنشاه ایران از سلسلهٔ ساسانیان، پسر و جانشین هرمز چهارم است. او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورهٔ ساسانی به خود ندیده بود. داستان عشق او با شیرین، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر روی زیبایت که شهر را بر هم میزند و چشمان مفتونسازت نمی بود، شهر مدّتی از فتنهگری، افسونسازی و غوغا در امان میماند. [ اگر نه = اگر نبود / شهرآشوب = آشوبندهٔ شهر، کسی که با حُسن و جمال سبب فتنه و آشوب شهری گردد. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
دگر رغبت کجا مانَد کسی را سوی هشیاری ... چو بیند دست در آغوش مستان سَحرخیزت / معنی: وقتی تو را همآغوش مستان سحرخیز ببیند، دیگر کجا رغبت هوشیار ماندن برای کسی باقی میماند؟ - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی، پیدرپی می ناب بنوش و خاموش باش. زیرا زهد و پارسایی بر مستان مجلس تأثیری ندارد و کارگر نمیافتد. [ دمادم = پیدرپی / درکشیدن = نوشیدن / صرف = خالص / دَم = سخن / زهد = پارسایی، پرهیزگاری، دوری از دنیا / دم درکشیدن = ساکت و خاموش بودن / درگرفتن = اثر کردن ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چه خونها ریختی ساقی ز چشم فتنهانگیزت
چه دلها در کمند افکنده زلفین دلاویزت
ز خفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که رویینتن سپر افکنده پیش تُرکِ خونریزت
زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.