گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

دو هفته می‌گذرد کآن مه دوهفته ندیدم

به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم

حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم

خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم

به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی

به جای خود که چرا پند دوستان نشنیدم

مرا به هیچ بدادی، خلاف شرط محبت

هنوز با همه عیبت، به جان و دل بخریدم

به خاکِ پایِ تو گفتم، که تا تو دوست گرفتم

ز دوستان مجازی، چو دشمنان برمیدم

قسم به روی تو گویم، از آن زمان که برفتی

که هیچ روی ندیدم که روی درنکشیدم

تو را ببینم و خواهم که خاک پای تو باشم

مرا ببینی و چون باد بگذری که ندیدم

میان خلق ندیدی که چون دویدمت از پی

زهی خجالت مردم، چرا به سر ندویدم؟

شکر خوش است ولیکن حلاوتش تو ندانی

من این معامله دانم که طعمِ صبر چشیدم

مرا رواست که دعوی کنم به صدق ارادت

که هیچ در همه عالم، به دوست برنگزیدم

بِنال مطربِ مجلس، بگوی گفتهٔ سعدی

شراب انس بیاور، که من نه مرد نَبیدم