گنجور

 
فضولی

بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم

خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم

بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم

شکوفه عجب از نوبهار عشق بچیدم

وفا ز سرو قدی خواستم نگشت میسر

زهی جفا که نشد بارور نهال امیدم

گل نشاط منست از هوای وصل شگفته

بسان غنچه ببوی تو جامه که بریدم

براه دوست غباری ندیدم از تن خاکی

چه سرعتست که خود هم بگرد خود نرسیدم

نشان نماند ز من در طلب ولیک چه حاصل

که کس نداند نشانم از آنچه می طلبیدم

سپهر می شنود آه و ناله تو فضولی

به آه و ناله تو در جهان کسی نشنیدم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

دو هفته می‌گذرد کآن مه دوهفته ندیدم

به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم

حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم

خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم

به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی

[...]

حکیم نزاری

ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم

به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم

جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم

به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم

به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم

[...]

امیرخسرو دهلوی

گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم

ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم

چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی

به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم

گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز

[...]

خواجوی کرمانی

نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم

ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم

چه رنج‌ها که نیامد به رویم از غم رویت

چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم

هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم

[...]

حافظ

خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم

به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم

اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم

به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم

امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه