بیاد قد تو بر سینه هر الف که بریدم
خطی ز کلک عدم بر وجود خویش کشیدم
بسینه بی تو بسی داغهای تازه نهادم
شکوفه عجب از نوبهار عشق بچیدم
وفا ز سرو قدی خواستم نگشت میسر
زهی جفا که نشد بارور نهال امیدم
گل نشاط منست از هوای وصل شگفته
بسان غنچه ببوی تو جامه که بریدم
براه دوست غباری ندیدم از تن خاکی
چه سرعتست که خود هم بگرد خود نرسیدم
نشان نماند ز من در طلب ولیک چه حاصل
که کس نداند نشانم از آنچه می طلبیدم
سپهر می شنود آه و ناله تو فضولی
به آه و ناله تو در جهان کسی نشنیدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف عمیق و دردناک عشق است. شاعر از دلتنگی و محبت به معشوق صحبت میکند و از آثار جدایی در دل و جان خود میگوید. او به یاد معشوق و زیباییهای او، داغهایی تازه را بر سینهاش مینهد و از وفا و امید در عشق ناامید است. شاعر همچنین به تلاشهای بینتیجهاش در طلب وصال اشاره میکند و به این نکته میپردازد که علیرغم فریادها و آههایش، هیچکس در دنیا صدای درد او را نمیشنود. به طور کلی، این شعر حسرت و longing را در دل عاشق به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: هر بار که یاد تو به سینهام میرسد، احساسی عمیق و معنا دار به زندگیام میبخشد؛ گویی با قلمی از عدم، نشانی از وجود خود را بر جا گذاشتهام.
هوش مصنوعی: بدون تو بر دل خود زخمهای زیادی گذاشتهام و شگفتزدهام از اینکه در فصل جدید عشق، گلهایی را چیدهام.
هوش مصنوعی: من به دنبال وفا و忠گی از جانب آن زیبا بودم، اما این امر برایم ممکن نشد. آه، چه ستمی که آرزوی من به ثمر نرسید و امیدم به یأس تبدیل شد.
هوش مصنوعی: گل شادی من به خاطر هوای وصال تو شکوفا شده است، مانند غنچهای که به بوی تو باز شده و لباس خود را به خاطر تو کنار گذاشتهام.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و دوستی، هیچ نشانهای از وابستگیهای دنیوی را ندیدم. چه سرعتی است که حتی به خودم هم نتوانستم برسم.
هوش مصنوعی: اگرچه در جستجوی چیزی هستم که نشان و اثری از من باقی نمانده است، اما چه فایده دارد که هیچکس نتوانسته است نشان من را از آنچه که میخواستم، دریابد.
هوش مصنوعی: آسمان صدای ناله و آه تو را میشنود، اما در این دنیا کسی نیست که به صدای غمانگیز تو توجه کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو هفته میگذرد کآن مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم
خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم
به کام دشمنم ای دوست عاقبت بنشاندی
[...]
ز بس مشقّت و محنت که در سفر بکشیدم
به جان رسیدم و در آرزوی دل نرسیدم
جهان بگشتم و بر کوی دوستان بگذشتم
به بخت و طالعِ خود کس ندیدم و نشنیدم
به داستان برم آن گه به دوستان بنویسم
[...]
گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم
ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم
چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی
به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم
گه جدا شدن جان ز تن نباشد هرگز
[...]
نشان روی تو جستم به هر کجا که رسیدم
ز مهر، در تو نشانی ندیدم و نشنیدم
چه رنجها که نیامد به رویم از غم رویت
چه جورها که ز دست تو در جهان نکشیدم
هزار نیش جفا از تو نوش کردم و رفتم
[...]
خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم
به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم
اگرچه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم
به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم
امید در شبِ زلفت به روزِ عمر نبستم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.