هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش
طاقت رفتنم نمیماند
چون نظر میکنم به رفتارش
وز سخن گفتنش چنان مستم
که ندانم جواب گفتارش
کشته تیر عشق زنده کند
گر به سر بگذرد دگربارش
هر چه زان تلختر بخواهد گفت
گو بگو از لب شکربارش
عشق پوشیده بود و صبر نماند
پرده برداشتم ز اسرارش
وه که گر من به خدمتش برسم
خود چه خدمت کنم به مقدارش
بیم دیوانگیست مردم را
ز آمدن رفتن پری وارش
کاش بیرون نیامدی سلطان
تا ندیدی گدای بازارش
سعدیا روی دوست نادیدن
به که دیدن میان اغیارش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج عشق و نامهربانی صحبت میکند. او به شدت تحت تأثیر رفتار و سخنان معشوق قرار دارد و از شدت عشق و احساس مستی نمیداند چه بگوید. عشق او به اندازهای عمیق است که حتی از تلخیها نیز با شوق سخن میگوید. شاعر از اسرار عشق و ناتوانی در کنترل احساساتش سخن میگوید و ابراز میکند که اگر به معشوق برسد، نمیداند چگونه او را خدمت کند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که دیدن روی دوست از دور بهتر از دیدن او در کنار دیگران است.
هوش مصنوعی: هر کسی که با دیگران مهربان نیست، طبیعی است که ممکن است با او آزار و اذیت شود.
هوش مصنوعی: وقتی به رفتار او نگاه میکنم، دیگر طاقت رفتن از اینجا را ندارم.
هوش مصنوعی: از صحبتهای او چنان سرمست شدهام که حتی نمیدانم چه جوابی به او بدهم.
هوش مصنوعی: تیر عشق میتواند کسی را که در اثر آن جانش را از دست داده، دوباره زنده کند؛ اگر او یک بار دیگر این تیر را تجربه کند.
هوش مصنوعی: هرچه از آن موضوع تلختر و سختتر باشد، باز هم بگو و از زبان شیرین او حرف بزن.
هوش مصنوعی: عشق را پنهان نگه داشته بود و دیگر تحمل من تمام شده بود، بنابراین پرده از رازهایش برداشتم.
هوش مصنوعی: چه خوب است اگر بتوانم به خدمت او برسم، اما بخوانید که من چقدر کوچک و ناچیز هستم در برابر عظمت او.
هوش مصنوعی: مردم از آمدن و رفتن او به شدت نگران و بیمناک هستند، گویی که با دیوانگی مواجهاند.
هوش مصنوعی: ای کاش تو، ای پادشاه، هرگز از قصر بیرون نمیآمدی تا در کنار مردم عادی و فقیر بازار را نمیدیدی.
هوش مصنوعی: ای سعدی، بهتر است که انسان چهره دوستش را نبیند تا اینکه او را در میان دیگران ببیند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خلق را قصه ایست آثارش
هند را عبره ایست پیکارش
گاه بوسد به مهر رخسارش
گاه بنوازد و کشد بارش
پر کتان و قصب شد انبارش
زر به صندوق و خز به خروارش
گل دل بشکفد ز دیدارش
دل گل بشکفد ز رخسارش
بخت ما را فکند در دامش
حسن خود را نهاد بر بارش
از لطیفی که آفرید خدای
[...]
سرو، نازان شود ز رفتارش
پسته، شیرین شود ز گفتارش
شادی سنبل، بنفشه دمش
برخی پسته ی شکربارش
همه نقش است خط چون مورش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.