گنجور

 
سعدی

ناچار هر که صاحب روی نکو بود

هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار

کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود

نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی

بعد از هزار سال که خاکش سبو بود

پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک

نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود

ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار

مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود

مویی چنین دریغ نباشد گره زدن

بگذار تا کنار و برت مشک بو بود

پندارم آن که با تو ندارد تعلقی

نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود

من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم

گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود

بر می‌نیاید از دل تنگم نفس تمام

چون ناله کسی که به چاهی فرو بود

سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن

کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود

 
 
 
غزل ۲۵۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۵۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیف فرغانی

گر جمله شهر صورت و روی نکو بود

کو صورتی که این همه معنی درو بود

خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت

گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود

در سجده گاه بندگی تو چو آسمان

[...]

قاسم انوار

صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود

کارش نکو بود اگرش جست و جو بود

واعظ، مکن مبالغه، ترسم که زهد ما

در راه عشق شیوه سنگ و سبو بود

آبم ز سر گذشت و دمی دست و پا زدم

[...]

صائب تبریزی

آن راکه زخمی از دم شمشیر او بود

بی چشم زخم آب حیاتش به جو بود

آسودگی به خواب نبیند تمام عمر

آن را که خار پیرهن از آرزو بود

هرکس زجود پیر خرابات آگه است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تنها نه ترک بچه من تندخو بود

این خوی تند لازم روی نکو بود

بلبل زدرد تست گل آگه فغان مکن

آن به که کار عاشق بی گفتگو بود

با رنج باد بیزن وجور شکرفروش

[...]

بلند اقبال

دل زخمدار و طره او مشکبو بود

ناسور اگر دلم کند از بوی او بود

تا درکنار من بنشیند سهی قدی

از چشمه های چشم کنارم چو جو بود

شیرین تر است در برم از شکر ار چه یار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه