گنجور

 
قاسم انوار

صاحب قلاده اهل نزاع و غلو بود

کارش نکو بود اگرش جست و جو بود

واعظ، مکن مبالغه، ترسم که زهد ما

در راه عشق شیوه سنگ و سبو بود

آبم ز سر گذشت و دمی دست و پا زدم

ناچار هر که غرقه شود چاره جو بود

از وصل دور ماند و از یار بی نصیب

هر جان که در متابعت آرزو بود

گه بت شود تمام و گهی بت شکن شود

اول همو بدست و بآخر همو بود

گر کنج صومعه است و گر دیر سومنات

هر جا که هست روی دلم سوی او بود

قاسم صفات حسن تو گوید بصد زبان

هر جا سخن ز وجه نکو شد نکو بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

ناچار هر که صاحب روی نکو بود

هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود

ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار

کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود

نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی

[...]

سیف فرغانی

گر جمله شهر صورت و روی نکو بود

کو صورتی که این همه معنی درو بود

خرم دل بهشتی و خوش عالمی بهشت

گر در بهشت حور باین رنگ و بو بود

در سجده گاه بندگی تو چو آسمان

[...]

صائب تبریزی

آن راکه زخمی از دم شمشیر او بود

بی چشم زخم آب حیاتش به جو بود

آسودگی به خواب نبیند تمام عمر

آن را که خار پیرهن از آرزو بود

هرکس زجود پیر خرابات آگه است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

تنها نه ترک بچه من تندخو بود

این خوی تند لازم روی نکو بود

بلبل زدرد تست گل آگه فغان مکن

آن به که کار عاشق بی گفتگو بود

با رنج باد بیزن وجور شکرفروش

[...]

بلند اقبال

دل زخمدار و طره او مشکبو بود

ناسور اگر دلم کند از بوی او بود

تا درکنار من بنشیند سهی قدی

از چشمه های چشم کنارم چو جو بود

شیرین تر است در برم از شکر ار چه یار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه