بلبلی بیدل نوایی میزند
بادپیمایی هوایی میزند
کس نمیبینم ز بیرون سرای
و اندرونم مرحبایی میزند
آتشی دارم که میسوزد وجود
چون بر او بادِ صبایی میزند
گرچه دریا را نمیبیند کنار
غرقهحالی دست و پایی میزند
فتنهای بر بام باشد تا یکی
سر به دیوارِ سرایی میزند
آشنایان را جراحت مرهمست
زان که شمشیر، آشنایی میزند
حیف باشد دست او در خون من
پادشاهی با گدایی میزند
بندهام گر بیگناهی میکشد
راضیم گر بی خطایی میزند
شکر نعمت میکنم گر خلعتی
میفرستد یا قفایی میزند
ناپسندیدهست پیش اهل رای
هر که بعد از عشق رایی میزند
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوش به تایی میزند
دود از آتش میرود خون از قتیل
سعدی این دم هم ز جایی میزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و دلمشغولیهای شاعر میپردازد. شاعر از حالتی درونی و دلنگرانی سخن میگوید که در آن دردی عمیق دارد و میکوشد با نواختن، این درد را بیان کند. او از تنهایی و دور بودن دیگران از خود صحبت میکند و احساس میکند که درونی آتشین در دل دارد. شعر به مسائلی چون عشق، جراحتهای ناشی از آشنایی و تضاد میان ثروت و فقر اشاره میکند. شاعر در نهایت تأکید میکند که هرچند زندگی دشوار است، اما به خاطر عشق و وفا، راضی به شرایط خود است.
نوا: نغمه و آواز / زدن (اوّل): «خواندن، چه چه زدن، نغمه سرایی بلبل و دیگر پرندگان خوش آواز و گویا «زدن» بدین معنی جز در مورد خواندن پرندگان خوش آواز به کار نرفته است.» (لغت نامه ) / هوا: آرزو، عشق و هوس / زدن (دوم): کردن. (لغت نامه) / کنایه: بیدل (عاشق و شیفته، شیدا). باد پیما (بی چیز و تهی دست، بیچاره و درمانده). / معنى: بلبل عاشقی نغمه سرایی میکند و عاشق تهی دست آرزویی میکند و هوسی می بازد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
مرحبا: -> ۱۰۳٫۷ / زدن: گفتن و سرودن (لغت نامه) / تضاد: بیرون، اندرون / معنی: کسی را در بیرون سرای مشاهده نمیکنم؛ اما قلبم از درون به معشوق نادیدنی مرحبا و خوش آمد میگوید. - منبع: شرح غزلهای سعدی
باد صبا: -> ۳۴٫۳ / کنایه: سوزاندن وجود (آتش زدن و نابود کردن وجود) / تناسب: آتش، میسوزد. / معنی: در درونم آتشی هست که وقتی آهم مثل باد بر آن میزند، شعله ور میگردد و وجودم را میسوزاند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنار: کناره و ساحل / حالی: اکنون، این زمان / دست و پا زدن: به حرکت درآوردن دست و پا، تلاش و کوشش کردن / تناسب: دریا، کنار، غرقه / استعاره مرکب: بیت در معنایی جز معنای مناسب با فضای غزل به کار رفته است؛ بدین ترتیب که با توجه به بیتهای قبلی سعدی فضاسازی دیگری کرده و همان موضوع را در پرده «غرقه» و «دریا» یعنی عاشق و عشق نشان داده است؛ بنابراین این بیت مشبّه به است به جای موضوعی که سعدی در ذهن دارد. / معنی: انسان غرقه گشته گرچه ساحل را نمی بیند؛ اما به امید نجات دست و پایی می زند. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنایه:فتنه (معشوق و محبوب، شورانگیز). سر به دیوار زدن (بی تاب و قرار گشتن) / معنی: حتماً معشوقی بر بام هست که عاشق بی قرار این سان سر بر دیوار خانه می کوبد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
آشنا: در مصراع اول به معنی عاشق و یار و دوست و در مصراع دوم به معنی معشوق آمده است. / جراحت: زخم / مرهم: دارویی که بر جراحت نهند. / نوعى رد الصّدر على العجز: آشنا / تضاد: جراحت، مرهم. / معنی: برای آشنایان زخم شمشیر دوست چون مرهمی است؛ زیرا این زخم و ضربت را آشنا وارد میسازد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
حیف: -> ۱۱٫۶ / زدن: جنگیدن و حمله کردن، مبارزه و ستیزه نمودن. / کنایه: دست در خون کسی داشتن (کشتن و مورد اذیت و آزار قرار دادن) / تضاد: پادشاه، گدا / معنی: حیف است که دستان او به خون من آلوده شود زیرا او پادشاهی است که با فقیری چون من در افتاده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
کنایه: بنده بودن (مطیع فرمان بودن، چاکر و غلام بودن) / معنی: اگر او مرا بدون آنکه مرتکب گناهی گشته باشم بکشد، بنده اویم و چنانچه بدون خطا مرا بزند، خرسندم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
خلعت: جامهای که امیری یا بزرگی به کسی بخشد. / قفا زدن: پس گردنی و سیلی زدن، ضربت و آسیب رساندن / کنایه: قفا زدن (ترک و رها کردن) / تضاد معنوی: خلعت فرستادن، قفا زدن. / معنی: اگر خلعتی بفرستد یا قفایی بزند شکر نعمت های او را به جا میآورم. - منبع: شرح غزلهای سعدی
اهل رای: صاحب خرد، دوراندیش / معنی: آن کس که پس از اندیشه عشق اندیشهای به خود راه میدهد، کارش در نظر اندیشهوران ناپسندیده است. - منبع: شرح غزلهای سعدی
محتسب -> ۷۷٫۶ / چنگ: ← ۲۷٫۱۱ / مطرب: به طرب آرنده، رامشگر و نوازنده / تا: کوتاه شدهٔ تار به معنی رشته و سیم (واژه نامه موسیقی ایران زمین) / معنی: به محتسب بگو مانعی ندارد که چنگ مستان را در هم شکند؛ زیرا مطرب ما با یک سیم هم خوش مینوازد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
قتیل: مقتول، کشته / دم: آه سوزان و آتشین / تشبیه مرکب: مصراع اول متضمن دو مشبّهبه، مصراع دوم مشبّه / جناس لاحق: دم، هم / معنی: همچنان که هر جا دودی است، از آتشی بر می خیزد و هر کجا خونی است، از کشتهای جاری گشته است، سعدی هم این دم سوزناک خویش را از آتش درون بر میآورد. - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
بازعاشق گشت و معذورست دل
گرچه لاف از بیوفائی میزند
از میان موج خون چون غرقه
[...]
باز دل در عشق رائی میزند
سنگ بر قفل بلائی میزند
از ملامت پشت دستی میخورد
بر سلامت پشت پائی میزند
تاراشکم بسته بر قد چوچنگ
[...]
از حقیقت هیچ کس آگه نشد
هر کسی حرفی ز جایی میزند
ما و آن وادی که از گم گشتگی
هر طرف خضری صدایی میزند
تیغ ناپیدا و قاتل ناپدید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.