گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سعدی

مگر نسیم سحر بوی یار من دارد

که راحت دل امیدوار من دارد

به پای سرو درافتاده‌اند لاله و گل

مگر شمایل قد نگار من دارد

نشان راه سلامت ز من مپرس که عشق

زمام خاطر بی‌اختیار من دارد

گلا و تازه بهارا تویی که عارض تو

طراوت گل و بوی بهار من دارد

دگر سر من و بالین عافیت هیهات

بدین هوس که سر خاکسار من دارد

به هرزه در سر او روزگار کردم و او

فراغت از من و از روزگار من دارد

مگر به درد دلی بازمانده‌ام یا رب

کدام دامن همت غبار من دارد

به زیر بار تو سعدی چو خر به گل درماند

دلت نسوخت که بیچاره بار من دارد