گنجور

 
سعدی

هر آن ناظر که منظوری ندارد

چراغ دولتش نوری ندارد

چه کار اندر بهشت آن مدعی را

که میل امروز با حوری ندارد؟

چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را

که پنهان شوق مذکوری ندارد؟

میان عارفان صاحب‌نظر نیست

که خاطر پیش منظوری ندارد

اگر سیمرغی اندر دام زلفی

بماند تاب عصفوری ندارد

طبیب ما یکی نامهربان‌ست

که گویی هیچ رنجوری ندارد

ولیکن چون عسل بشناخت سعدی

فغان از دست زنبوری ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۱۷۲ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۷۲ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
آشفتهٔ شیرازی

دلم جز دوست منظوری ندارد

که سینا جز زحق نوری ندارد

بهشتت را مخوان اوصاف زاهد

که چون غلمان من حوری ندارد

نباشد نام تو گر ذکر صوفی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه