بگو بدانکه چون من عشق یار من دارد
که پادشاهی خوبان نگار من دارد
ببوی او بگلستان شدم ندیدم هیچ
بغیرلاله که رنگی زیار من دارد
عجب مدار که برگیردم زپشت زمین
بدین صفت که غمش رو بکار من دارد
کسی که در غمش ازچشم خون همی بارید
فراغت از مژه اشکبار من دارد
نساخت خانه بهمسایگی من دولت
چو محنتش وطن اندر جوار من دارد
خدنگ غمزه بهر جانبی همی فگند
مگر که چشمش عزم شکار من دارد
پیام کرد مرا یار و گفت هر مگسی
طمع بلعل لب قند بار من دارد
درین میانه بدست کسی دهد دولت
گل وصال که در پای خار من دارد
اگر هزار گلش بشکفد زهر چمنی
نظر سوی رخ همچون بهار من دارد
براه عشق من امروز سیف فرغانیست
رونده یی که دلی زیر بار من دارد
سحرگهان بمن آورد بوی دوست نسیم
(مگر نسیم سحر بوی یار من دارد)
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
که راحت دل امیدوار من دارد
به پای سرو درافتادهاند لاله و گل
مگر شمایل قد نگار من دارد
نشان راه سلامت ز من مپرس که عشق
[...]
ز عقدهها که فلک نذر کار من دارد
شکفتهام، که غم روزگار من دارد
شود چو محو تماشای یار، داغ شوم
که حیرت آینه را در شمار من دارد
نیافت در چمنم سبزهای که زرد کند
[...]
به جز میی که لب لعل یار من دارد
کدام باده علاج خمار من دارد
به من چه لطف بت میگسار من دارد
که مست خفته و سر در کنار من دارد
روا مدار به خود ناامیدیم که ز تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.